کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی میشد...؟ (3)

 

به بهانه سفر حضرت ماه به گیلان غرب  

 

 

حضرت ماه میهمان شهری است که مردمانش خاک پایش را سرمه چشمانشان کردند. این شهر اسطوره های جاوادانی دارد؛ فرنگیس حیدرپور یا شیرزن تبر بدست اما .... 

 

 

 

 

 

اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی میشد؟  

 

نگو میترسه از ترکش نگو میسوزه رو دریا .............. 

 

دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ؟!...........

بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده................  


نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده....... 

 


اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد....؟

بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟

شبی که قلب لیلا سوخت دل آیینه ها خون شد....

همین مجنون که می بینی از اینجا تازه مجنون شد.. 


تو میگی مثل ما امروز توی این خونه چی می دید..؟

اگه دنیا نمی ترسید اگه لیلا نمی جنگید................

نگو میترسه از ترکش نگو میسوزه رو دریا ..............

دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ..............

بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده ...............

نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده...... 

 

اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد...؟

بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟   

 

  

  

  زنی که مجسمه اش در شهر است اما در فقر زندگی می کند!

فرنگیس حیدرپور با مرگ شوهرش به سختی مخارج خود و خانواده‌اش را تأمین می‌کند.

او همچنان در خطه‌ای زندگی می‌کند که

ده‌ها میلیون خرج مجسمه‌اش شده،

در حالی که حیدرپور با فقر و نداری فرزندانش را بزرگ می‌کند...

 

 آنها که سفری به کرمانشاه داشته اند و مجسمه زن تبر به دست را که در یکی از میادین این شهر قرار گرفته، دیده اند حتما برایشان جالب است که بدانند سرگذشت این زن چیست؟  

به گزارش سرویس زنان جهان، فرنگیس حیدرپور متولد سال 41 از یکی از روستاهای گیلانغرب است که در جریان جنگ تحمیلی با رشادت و شجاعت خود حماسه ای آفرید که بر اثر آن به شیرزن ایران شهرت یافت.

ماجرای فرنگیس به روزهای آشفته‌حالی دختر جوانی برمی‌گردد که هنوز رخت عزای برادر شهیدش را به تن داشت که خبر شهادت اعضای خانواده اش را در حادثه اصابت گلوله توپ دشمن به اتومبیل حامل‌شان می‌شنود. 

فرنگیس حیدرپور می گوید: «سال ۵۹ بود و من ۱۸سال داشتم که آنها به روستای ما حمله کردند و ما خیلی شهید دادیم، مردم مجبور شدند فرار کنند و در دره مخفی شوند. در این جریان از اعضای خانواده من هشت نفر (برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختر دایی، دختر عمو و ...) شهید شدند.» 

حیدرپور به همراه پدر به مراسم ختم شهدا می رفتند و در بازگشت به روستای زادگاهش (اوازین) – از توابع گیلانغرب – متوجه می‌شود برخی از نیروهای عراقی وارد روستا شده‌اند.

 

حیدرپور میگوید: «همان روز که به دره رفتیم، نزدیکی‌‌های غروب بود که تشنه و گرسنه شدیم؛ من با پدر و برادرم به روستا آمدیم تا غذا بیاوریم. آخر چیزی پیدا نمی‌شد. نزدیک رودخانه دو سربازی آمدند که آب بر داردند؛ ما از دست آنها خشمگین بودیم و به آنها حمله کردیم؛ من تبر به دست به سمت آنها حمله ور شدم که یکی از آنها کشته و دیگری تسلیم شد .»     

آن روز فرنگیس حیدرپور یکی از دو سرباز کاملاً مسلح عراقی را هلاک می‌کند و با زخمی کردن نفر دوم او را به اسارت درمی‌‌آورد.  

 

  

۱۸  ماه آواره بودیم که عراقی‌ها عقب نشینی کردند، مردم دوباره به روستاهای خودشان برگشتند.» 
این شیرزن مبارز، بعد از گذشت سالها از جریان جنگ تحمیلی هنوز هم دست از روحیه مبارزه طلبی خود برنداشته و در گفتگویی که با خبرنگار فارس داشته در مورد جنایات رژیم صهیونیستی می گوید: با دیدن جنایات صهیونیست‌ها در غزه آرزو می‌کنم کاش در غزه بودم تا بار دیگر برای اسلام مبارزه کنم و اگر به من اجازه دهند، حاضرم به غزه بروم.

حیدرپور در مصاحبه دیگری که خبرنگاران دفاع مقدس از او می کنند در تعریف معنای ایثار می گوید: ایثار یعنی انسان در راه آرمان میهنش یا خانواده اش شجاعتی نشان دهد حتی اگر از بین رود.  


حیدرپور سبب پیروزی در دوران دفاع مقدس را پیروی از امام(ره) و ولایت می داند و خطاب به دشمنان اسلام و ایران می گوید: دشمنان بدانند ما با اطاعت از رهبری معظم انقلاب، هرگاه لازم باشد برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی‌مان جان خود را فدا می‌کنیم.  


 این زن غیور مبارز خطاب به زنان و جوانان جامعه می گوید: از خواهرانم می‌خواهم با حجاب خود پاسدار خون شهیدان باشند و جوانان این آمادگی را داشته باشند که اگر خدای ناکرده به خاک کشورشان حمله شد با غیرت دفاع کنند. 

 

 

قابل توجه دروغگویانی که اظهار می دارند که بنیاد شهید به همه خانواده های ایثارگران رسیدگی میکند !!!!!!!   

 

فرنگیس اکنون 49 سال دارد و با مرگ شوهرش به سختی مخارج خود و خانواده‌اش را تأمین می‌کند. او همچنان در خطه‌ای زندگی می‌کند که ده‌ها میلیون خرج مجسمه‌اش شده، در حالی که حیدرپور با فقر و نداری فرزندانش را بزرگ می‌کند.  


کسی چه می‌داند، شاید همین کودکان محروم فرنگیس باشند که فردا روز در صف اول مبارزه با دشمنان انقلاب و کشور قرار گیرند اما خدا کند سهم آنها از این قهرمانی یک مجسمه و سال‌ها فراموشی نباشد.

منبع: آرشیو jahannews.com 

  

:همچنین دیدار این شیرزن با حضرت ماه در کرمانشاه 

بی باک نیوز 

 

 

لطفاً جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

  

 

جدیدترین اقدام طلبه سیرجانی

 

طلبه سیرجانی؛ این مرد بزرگ عدالتخواه  اطلاع داد : 

 

این الفاطمیون؟  

 

جنبش یاران ولایت، پیاده روی عدالتخواهانه هر هفته رأس ساعت 10 صبح جمعه از میدان قیام تا نمازجمعه تهران ، ان شاالله   

 

 

شماره پیامک و تماس با طلبه سیرجانی 09191489296

 

  

یاعلی گفتیم ..... 

  

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

 

 

 

جانبازان همچنان دروغ می گویند...؟؟؟؟

 

جدیدترین مصاحبه جانباز رفیعی نژاد و آخرین وضعیت زندگی دردناک او : 

 

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1429540 

 

 

 

 

بازتاب این خبر در سلامت نیوز، الف، جهان، خشاب، شهدای ایران، شفاف، عصر ایران و .... 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

  

 

 

جانبازان دروغ می گویند... !!!

 

جانباز شیمیایی: بعد از سالها به بنیاد مراجعه کردیم، امّا . . .

 

به خانه استیجاری جانباز شیمیایی و اعصاب و روان علی خطیب در جنوب شرق تهران رفتم. خانه ای که در نگاه اول از وضعیت بد اقتصادی این خانواده حکایت داشت؛وقتی وارد خانه شدم نگاهم به مردی نحیف و لاغردر اتاق سمت راست افتاد که در بستر بود.  

 

 

 

جانباز علی خطیب که در سال 62 در جزیره مجنون علاوه بر مسمومیت با گاز خردل و تاول زا،بر اثر موج انفجار نیز از جهت اعصاب و روان دچار مصدومیت شده است هم اکنون خود و خانواده اش در شرایط سختی به سر می برند. 

 

به گفته همسر وی - که خود نیز فرزند وخواهر شهید - است، خطیب قادر به کار کردن وفعالیتهای معمولی اجتماعی نمی باشد،او حتی به تنهایی نمی تواند از منزل خارج شود،این در حالی است که آنان هیچ حقوق و امکاناتی از بنیاد شهید و امور ایثارگران دریافت نمی کنند!

آنچه در پی می آید گفتگوی اختصاصی گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر با این جانباز و همسر وی است. 

 

خانم جوادیان همسر جانباز :

اردیبهشت 59 ازدواج کردیم و چهار دختر دارم که محصل و دانشجو هستند.

زمانی که بچه هایم کوچک بودند به جبهه رفت که در سال 62 در جزیره مجنون شیمیایی شد و بر اثر موج انفجارناراحتی اعصاب و روان پیدا کرد و یک گوش ایشان هم ناشنوا شد.  

 

  

 

 

زمانی که ایشان توانایی داشت در کارخانه جنرال استیل سابق یا ایران پویای فعلی کارگرفنی بود و درآمدی جزیی داشتیم . اما از وقتی که همسرم کم کم توانایی‌اش را به خاطر مجروحیت از دست داد ودیگر نتوانست کار کند به اصرار دیگران بعد از سالها به بنیاد برای تشکیل پروند مراجعه کرد و با پیگیریهایی که کردیم بنیاد فقط مجروحیت شیمیایی ایشان را پذیرفت و گفتند قانون جدید تصویب شده که دیگر مجروح اعصاب و روان را نمی پذیریم در صورتی که از طرف پادگانی که اعزام شده بود هم مصدومیت بر اثر موج انفجار ثبت شده وهم مسمومیت شیمیایی و در نهایت 25% برای ایشان زده اند؛بر اثر گازهای خردل و تاول زا مشکلات داخلی و بیماریهای دیگری هم دارد.

 

بنیاد تنها کاری که کرد این بود که تاییدیه ای برای از کار افتادگی همسرم به کارخانه ایران پویا فرستاد و ما حتی یک قرص مدیون بنیاد نیستیم و تنها شش ماه اول که برای همسرم  پرونده تشکیل دادند ماهانه سه هزار تومان می دادند که آنرا هم قطع کردند؛ تنها با حقوق  از کار افتادگی که کارخانه ایران پویا می دهد باید هزینه های سنگین دارو ودرمان واجاره

بهاء خانه را هم بپردازیم؛یک بیمارشیمیایی و اعصاب و روان احتیاج به تقویت جسمی وروحی دارد،همسرم از اینکه نمی تواند امکانات معمولی  فرزندانمان را تهیه کند بسیار خسته و افسرده است. 

 

این بیت المال و این بودجه ای که در اختیار بنیاد می گذارند کجا خرج می شود؟! مدام تبلیغ می کنند که بنیاد فلان امکانات و خدمات را به جانبازان میدهند. کجاست؟بعد می گویند به جانبازان خانه،ماشین،امکانات رفاهی می دهند؛مسئولین دانشگاه آزاد تبلیغ می کنند برای خانواده شهدا و جانبازان تخفیف می دهد اما دریغ از یک قران که کم کنند و من باید با وام و قرض خرج تحصیل بچه هایم را تهیه کنم. مردم به این تبلیغات نگاه می کنند وچه می دانند ما در چه شرایطی زندگیمان را می گذرانیم. 

 

رمضان سال گذشته به بیت رهبری می رفتم،در یک نامه شرایط زندگیمان را نوشتم؛بعد از یک هفته به منزل صاحب خانه مان تماس گرفتند چون تلفن نداشتیم و مسئول دفتر بیت رهبری گفت«ما ازبنیاد استعلام کرده‌ایم ، اما جانبازی به این نام اصلا نداریم»؛که من شماره کارت و پرونده همسرم را به ایشان دادم؛بعد از چند روز از بیت تماس گرفتند و گفتند که پرونده همسرتان در بنیاد جانبازان در حال بررسی است. خدا خیرشان بدهد بیت معلوم بود واقعا پیگیری می‌کند .

بعد از این جریان مسئول بنیاد جنوب تهران آقای عبدالرحیمی به خاطر تماس بیت رهبری به منزل ما آمد و تنها ما مدیون یک جعبه شیرینی ایشان شدیم وگفتند پیگیری می کنیم و دیگر هیچ کاری برای همسرم که در این شرایط و از کار افتاده است انجام ندادند. یعنی فقط کاری می‌کنند که اگر بیت رهبری از آنها سوال کرد ، بگویند رسیدگی کردیم .  

 

جانباز علی خطیب :  

 

درسال 61ـ62درعملیات بیت المقدس براثرموج انفجار مجروح شدم که برای درمان اقدام نکردم و درعملیات خیبر درمنطقه جفیر شیمیایی شدم. 

بسیجی وعضو گروه شش نفره شناسایی بودم؛یک گروه خاصی بود که پیش حاج احمد متوسلیان رفتیم.  

 

در مورد دورانی که به جبهه رفتم هیچ توقعی ندارم، چون معتقدم فقط وظیفه ام را انجام داده ام. حتی می خواستم این مسئله(مجروحیت) در درون خودم بماند . اما به خاطر شرایط بد جسمانی مجبور شدم به بنیاد مراجعه کنم؛تا موقعی که روی پا بودم خودم کار می کردم و با درآمد کمی که درمی آوردم چرخ زندگی را می چرخاندم اما از وقتی که کم کم بعد از سالها دوباره عوارض شیمیایی خود را نشان داد به تدریج ضعیف شدم و حدود 40 کیلو وزن کم کردم و دیگر نتوانستم کار کنم؛به اصرار نزدیکان و دوستانم برای تشکیل پرونده به بنیاد - آن هم به خاطر فرزندانم - مراجعه کردم. بنیاد هم تنها نامه ای مبنی بر از کار افتادگی من به کارخانه ایران پویا فرستاد. پس از حدود 24 سال سابقه کارفنی اکنون با حقوق از کارافتادگی باید مخارج زندگی را بپردازم.  

 

اوایل جنگ که مجروح شدم توجه نمی کردم اما بعد از سالها بر اثر گاز تاول زا حتی نمی توانستم بنشینم و تمام بدنم تاول می زد و دچار خارش شدید پوست بودم و گاهی این مسئله عود می کند ولی براثر گاز خردل دچار بیماریهای داخلی شده ام و دیگر نمی توانم کار کنم و بنیاد از نظر درمانی حتی یک قرص مسکن هم به من نداده است. 

 

علی خطیب شرایط مناسبی برای صحبت کردن نداشت . او نمی خواست از خودش بگوید و در بین سخنانش بیشتر از دوستان سفر کرده و خاطرات آنان سخن می گفت، وقتی سخن از مشکلات به میان می‌آمد با چشمانی خسته و گود رفته و چهره ای زرد گفت : وضعیت ما به اندازه برخی دیگر از جانبازان بد نیست و من راضی ام به قضای الهی .

 

 

 

جانبازعلی خطیب با یادآوری خاطرات جنگ از شهید حاج احمد متوسلیان یاد می کند و اشک در چشمانش حلقه می زند و به درگاه خداوند برای آزادی او دعا می کند؛در خلال بیان خاطراتش از دوران دفاع مقدس از اینکه از کاروان شهدا عقب مانده افسوس می خورد اما همچنان راضی به رضای الهی است.  

 

درموقع خداحافظی احساس شرمندگی تمام وجودم را گرفته بود گویی یکی از مقصران این وضعیت خود من هستم. آنها با تمام بی عدالتی‌ها و مشکلات و کاستیهای زندگی هنوز سرمایه های اصلی انقلاب هستند و نسبت به انقلاب و نظام وفادارند،تا آخرین لحظه در این فکر بودم که آیا با تهیه این گزارش می توانم وظیفه ام را نسبت به این جانباز و خانواده اش ادا کنم یا اینکه نتیجه این گزارش هم کنار خبرها و گزارشات وگفتگوهایی از همین دست به فراموشی سپرده می شود؟ 

 

در راه بازگشت در این فکر بودم آیا آشنایی دارم تا در بنیاد شهید و امور ایثارگران وضعیت این جانباز را با داشتن چهار دخترمحصل و اجاره نشینی دنبال کنم ، اما نه ...کسی به نظرم نرسید. و بعد ناگهان با خودم گفتم : چرا ؟ اصلا چرا وضعیت ادارات و ارگانهای دولتی ایران طوری شده است که برای حل مشکلات و مسائل اداری،درمانی،تحصیلی و...اولین چیزی که به فکرمان می رسد، این باشد که آشنایی را در فلان اداره،فلان بیمارستان یا مدرسه یا.... پیدا کنیم؟  

 

منبع : http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=153814 

 

این گزارش مربوط به اواخر سال 83 است.....  

 

 

 

همسنگر بسیجی نوشت:

 

این است سیستم بنیاد شهید و امور ایثارگران که همچنان ادامه دارد ..... همانند جریان فتنه، اگر جانبازی اصرار کند بر پیگیری، به سرنوشت جانباز رفیعی نژاد مبتلا می شود و آماج تهمتها قرار می گیرد.... به خاطر همین است که جانبازان انزوا را برگزیده اند و چون در انزواها با دردهایشان تنها هستند ما فقط آن درصد اندکی را می بینیم که احیاناً از بنیاد خودرو گرفته اند یا گروه بسیار اندکی که اتومبیل وارد می کنند... اما کجا هستند آن جمعیت بیش از میلیونی که راهی جبهه ها شدند و جانباز برگشتند؟ کجا هستند ؟ 

 

 


آوارگی و بدبختی جانباز رفیعی نژاد نیز همچنان ادامه دارد و  مسئولین غیر بنیاد هم دستورات لازم را صادر می کنند اما آب از آب تکان نمی خورد... 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





جانباز یعنی فراموش شده امروز

 

کن نگه بر دل زارم/ ای همه دار و ندارم/ یا رضا که من به جز تو/ کس دیگه ای ندارم  

 

ضامن چشمان آهوها پناهمان ده ....

  

 

در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد ..........  

 

  

 

جانباز وطنم... شیمیایی... 

 

 

قهرمان دیروز، جانباز امروز، فراموش شده امروز، کجاست؟ در چه وضعیتی؟ تکلیف من؟ ما ؟   

 

و سنگری که هنوز به پشتیبانی نیاز دارد ..... من کجای این تکلیف ایستاده ام ؟ آیا ایستاده ام ؟

 

  

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





عمق اجحاف به جانبازان ...

 

 ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! 

در پی انتشار زندگی رقت بار جانباز رفیعی نژاد و بی مهری مسئولان به او ، این مسئولان در اقدامی عجولانه سایت بی باک نیوز را متهم به نشر اکاذیب و سیاه نمایی و وبلاگ جانبازان شیمیایی را متهم به ارتباط با بی بی سی کردند. عجیب آنجاست که خبرگزاری فارس نیز چنین اشتباهی را مرتکب شد. اصل این خبر در سایت حیات وابسته به بنیادضدشهید و ضدایثارگران آمده است. 

اما بسیار خواندنی است پاسخ سایت ارزشی بی باک نیوز و پاسخ دفتر آقای هاشمی ثمره (مشاور رئیس جمهور) به این ادعای واهی حیات و فارس.  

 

بخوانید :  

 

پاسخ بی باک و دفتر هاشمی ثمره /پاسخ وبلاگ جانبازان شیمیایی 

 واکنش ساجدنیوز استان گلستان 





برای ایستادن... برای غیرت، دین، آب، خاک ...

 

یادم باشد و یادت نرود که ما برای یک بار  

 

ایستادن هزار بار افتادیم  

 

 

یادم باشد و یادت نرود که او برای ایستادن ما افتاد و اینک درمانده و آواره است... 

 

همسنگران، بچه ولاییها، بچه حزب اللهی ها، بچه بسیجی ها ! به خدا عرصه امتحانه ، چرا کاری نمی کنید؟ اینهمه نگید شهدا شرمنده ایم، یه تکونی به خودمون بدیم تا کمی از شرمندگی دربیایم.... 

 

آی بچه حزب اللهی سیره شهدا چی بود؟ تورخدا فکر کن چی بود؟ چی خواستن از ما؟ تو وصیت نامه ها چی بود؟ تنها گذاشتیم همرزمانشون رو ...انقدر نگید مسئولین چرا کاری نمیکنند... ما هم تکلیف داریم.... جانباز رفیعی نژاد اینهمه قضیه اش رسانه ای شد و پخش شد، شمارشو اعلام کردن...فقط میخونید و میگید شرمنده ایم... به خدا آهشون میگیره ..به خدا میگیره ... به خدا اون شهید جدی گفت که گفت روز قیامت سر پل صراط منتظرتون ایستادم میپرسم با خونم چه کردید؟ یا یاران باقی مانده چه کردید؟ جانباز رفیعی نژاد 2 سال پیش قصدخودکشی داشت...... بابا به چه زبونی بگیم که بنیاد به 70% جانبازان، درصد نداده و کاری نمیکنه براشون...بابا به چه زبونی فریاد بزنیم بچه حزب اللهی! مسئولین بی درد رو بیخیال ..من و تو تکلیف نداریم؟  عزیز من چرا نمیدونی که وضعیت باقی الشهدا چیه ؟ چرا شاخ درمیارید تا میشنوید که جانبازان مشکل دارند..... 

 

ای خدا چطوری فریاد بزنیم.... به خون سرخ شهدا قسم، 70% جانبازان اصلا جانباز محسوب نشدند و کارت و درصدی ندارن، به خون سرخ اباعبدلله در صحرای کربلا قسم که هزاران جانباز فقیر و فلک زده وجود داره...نگید بنیاد میرسه من دیدم! اونهایی که می بینید تنها درصد بسیار کمی از این قشر عظیمن .... 

 

یا اباعبدلله ببین چقدر سربازانت مظلومند که هنوز بچه های ما باورشون نشده جانباز گدایی میکنه، جانباز نگهبان دستشوییه، جانباز با فطریه گذران میکنه ، جانباز آواره... سالانه چندین جانباز خودکشی میکنن..... 

 

آی بچه حزب اللهی به خودت شک کن وقتی میخونی رفیعی نژاد 3 ماهه تو چادر زندگی میکنه با زن و بچه و تو بیخالی، شمارشو اعلام کردن کدومتون یه زنگ بهش زدید؟   

 

 

آی بچه حزب اللهی حاشا به غیرتت. مردهای ما کجان ادعای غیرت کنن؟ نشون بده غیرتتو بچه حزب اللهی...کدومتون زنگ زدید؟ رفتید دیدنش؟ جلوی بنیاد چادر زده با زن و بچه . 

 

واقعا ما غیرت داریم؟ نه نداریم. به خدا نداریم. خیلیهاتون میتونید کمک کنید. تو بیت آشنا دارید. فلان جا آشنا دارید ... اصلا فکر کن ندارید دلجویی هم بلد نیستید؟ برای من و تو سلامتیشو هدیه داده الان محتاج من و تو شده و من و تو هم بیخیال ........... فقط میگیم شهدا ...چرا ؟ چون شهدا صفا دارن. آرامش میدن اما جانباز دردسره و زحمت و ناراحتی ؟آره ؟   

یادمون میره 2 روز دیگه اینهم شهیده ....  

به خدا دروغ میگیم آی شهدا کجایید وقتی شهید امروز رو رها کردیم....  

 

غیرتهامون آب رفته ..انقدر آب رفته که هنوز  نمیدونیم جانباز بدبخت فراوونه ..یعنی انقدر ازشون سراغی نگرفتیم تا اینطوری شد... احیانا اگر بخوایم سراغی بگیریم میدویم میریم آسایشگاه ثارالله همونجایی که یه عده محدود رو پوشش میده .. اما نمیریم تو کنج انزواهای این جامعه دنبال اون جانبازی بگردیم که از بوی تعفن پیکرش همسایه ها فهمیدن چند روزه که تنها تو خونه شهید شده .....نمیریم پیداشون کنیم... گشتن هم لازم نیست همه جا هستن اما انقدر ما روزمره شدیم  و انقدر دل خوش کردیم به اینکه بنیاد می رسه بهشون.... که الان باید شاهد اوج فلاکتهاشون باشیم...تازه تو این مرحله هم بیخیالیم  

   

 

میخوای اس ام اس های جانباز رفیعی نژاد رو برات بنویسم تا آتیش بگیری ؟  

 

باید بمیریم که جانباز اینطوری استغاثه میکنه . آتیش بگیرید بچه حزب اللهیها حاشا به غیرتتون ! اصلا برام مهم نیست که بهتون برمیخوره ... بربخوره .... غیرت ! واژه نامفهوم...از نظر من، مرد رفیعی نژاده که مردونگیشو پای این ملت گذاشت اون غیرت داشت ما نداریم ...مابقی غیرت ندران چون میشنون و بی خیالن میخونن و بی خیالن می بینن و بی خیالن.... مرد رفیعی نژاده  

 

آی بچه حزب اللهی های گرگان بدا به حالتون که هیچ سراغی ازش نگرفتید، بچه های دانشگاه علمی کاربردی گرگان که پیغام هم بهتون دادم و شما بی خیال .....فقط بلدین وبلاگ بزنین و آقا آقا بنویسید ..الکی ...الکی ... غیرتها و اعتقادهامون یه پوسته است. راست گفت شهید چمران که : وقتی شیپور جنگ دمیده شود شناخت مرد از نامرد آسان میشود... الان هم وقت عمل بود برای اثبات خیلی چیزها ..اما خیلیهامون باختیم...   

 

جانباز رفیعی نژاد همه کاری کرده به هر دری زده توروخدا قسمتون میدم راه حل ندید...همه جا رفته ...نامه به دست همسر رئیس جمهور هم داده شده...نامه به بیت هم نوشته شده اما کارمندان بیت ارجاع میدن برای استعلام به بنیاد و وقتی کار به بنیاد کشید، بنیادت بر باد میره ....  

 

فکر کن یه جانباز اعصاب و روان و شیمیایی با این اوضاع تو چادر و شرمنده زن و بچه . تورخدا غیرت داری؟ اون روزی که داشت از ناموس و خانواده تو دفاع میکرد یادته؟ الان دلت میاد تو خنکای کولر و گرمای شوفاژ و راحتی و آرامش خونه پیش زن و بچه باشی اما اون آواره باشه ؟؟؟ آره غیرت داری ؟   

 

غیرت داری ؟ پس بخون ببینم آتیش میگیری از این حرفها ؟ اس ام اس های جانباز رفیعی نژاد : 

 

- تا از بین نریم کسی خبری از ما نمیگیره، در وطن خودم غریبم و صدایم به جایی نمی رسه 

- کاش سیل زده پاکستانی یا فقیر بودم تا توجهی به ما میشد 

-در شهرمان هم فکر میکنید چند نفر خبر مارو گرفتن؟ 

- در کشور و شهر خود غریبم، هیچ مسئولی خبری از ما نگرفت، شرمنده خانواده ام هستم، بلایی سرم آمده که حقمان نبود،  امام پیش بینی میکردن و سفارش کرده بودن ...خدا رحم کند به ما  

- شکایت به هیچ جا فایده نداره، همه جا مرجع رسیدگی را بنیاد میدونن و کاری به رأی کمیسیون سپاه ندارن

- احساس میکنم خانواده ام  را هم دارم از دست میدم، چرا اینهمه بی عدالتی، اینهمه بی توجهی مسئولین 

- مثل کسی هستم که دارن اعدامش میکنن ولی بیگناهه،من خودم تنها بودم مهم نبود نمیدونم با خانواده ام چکار کنم،خسته شدن هرشب خونه یه نفر باشن یا تو چادر زندگی کنن.بعد از خدا امیدم به شماست، دعاگوی شما هستم 

- یکشنبه مدارس باز میشود و بچه های من سقف بالای سر ندارند، در تهران آواره ایم، برگردیم گرگان هم جایی نداریم، تنها علاج ما مرگ است، دعاگوی شما هستم، منتظر کمکتان. 

- و ....و ... و .... و ...... 

 

حتما معنی شهدا دوستی و قدرشناسی و غیرت اینه ...حتماً ...مسلمانی اینه ! حتماً ! 

 

انتظار دارید بچه های این جانباز بشن مثل من و تو حزب اللهی ؟! دختر 2 دبیرستان و پسر 3 راهنمایی چی میبینه؟ می بینه که باباش رفته جنگیده و بدبخت شدن و هیچ مسئولی گوشش بدهکار نیست..... چی میشه؟ تا کی میخوای شعار بدی براش که آدمهای نالایق سرکارند و فلان ... اون همه را از چشم حکومت خواهد دید ... اینجاست که من و تو حتما نامه اعمالمان را به دست چپ خواهیم دید چون کاری برای او نکردیم حتی دریغ از یک تماس تلفنی تا بچه این جانباز ببینه که اگر مسئولین بدند اما بچه بسیجی و حزب اللهی بد نیست...اون مارو نمی بینه ... ما رو نمیشناسه...اون فقط پدرش رو حزب اللهی می بینه که بدبخته و باعث آوارگیشون شده ....  

  

شرح واقعه را بخوانید در : بی باک نیوز  و  جانبازان شیمیایی 

 

 

شماره حساب جانباز برای کمک :  

 

شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۰۴۰۲۰۶۳۹۷ 

 

 ۰۳۰۰۲۱۱۶۳۶۰۰۹  بانک ملی، محمد رفیعی نژاد 

 

 

منبع شماره حساب: 

http://chemical-victims.blogfa.com/post-590.aspx   

وبلاگ سیدهادی کسایی زاده خبرنگار خبرگزاری مهر

 

 

  

مسئولین بی درد! گوشهایتان کر، چشمهایتان نابینا و وجدانهایتان خفته تر باد هیچ حرفی با شما ندارم..... هرگز ..................  

 

خدایا به حق خون شهدا، رئیس بنیاد ضدشهید و ضدایثارگران؛ زریبافان بی درد را با یزید محشور بفرما ...آمین....  

 

 

  

کاری کنیم. فعلا در حالت اضطرار، تمجید از نوشته های بنده مبنی بر اینکه انرژی و حس مبارزه میدید و ایستادن و شرمنده ایم و پیگیریم و ... کاری از پیش نمی بره ...کاری کنیم ... اینهمه دوستان گفتند تو کامنتها اما تا الان هیچ اقدامی نشده .... کاری کنیم ...2 روز دیگه خیلی دیره ها ... خیلی دیر .... انقدر که از غربال امتحان افتادیم و انگشت حسرت گزیدن هم فایده نداره ...خسرالدنیا و الآخره شدیم ها ..... چرا نمیدوید دوستان ...داره دیر میشه ها .... کم مونده بساط غربال رو خدا جمع کنه ...ما میمونیم و روسیاهی ها ....از ما گفتن ...از این امتحان باشد که سربلند یا روسیاه بیرون بیایم.... اونوقت تا همیشه عمر شرمنده شهدا در دنیا و آخرت. 

اون روز سخت قیامت ... حواست هست... از شفاعت خبری نیست ها .....شهدا مفت و با شعار کسی رو شفاعت نمیکنند ....حواست هست؟  

 

  ---------------------------------------------------------

 بازهم تکرار " اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی میشد.... 

 

لیلایی دیگر پر کشید. بانو مریم امجدیان، راوی کتاب "پوتین های مریم" از زنان مدافع خرمشهر بر اثر جراحات یادگار از جنگ در آخرین روز دفاع مقدس به شهدای خرمشهر پیوست. مراسم: روز جمعه، ساعت 10 تا 11، مسجد ولیعصر، خیابان خالد اسلامبولی 

روحش قرین ارواح شهدای کربلا.......... 

  

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.