کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

بابای همه بچه ها ... مهربون ترین بابای دنیا

 

 بابای همه بچه ها ... مهربان ترین بابای دنیا

  

خدایا این تصاویر چه می گویند ؟   

 

 

 

 

آرمیتا، دختر شهید داریوش رضایی نژاد نقاشیهایش را به بهترین بابای دنیا نشان میدهد. 

بابای شهیدش پیش خدا رفته است 

  

 

 

 

بابا مصطفای این پسر بچه هم چند روزیست که پیش خدا رفته است.   

 

علی رضا هنوز نمی داند که مهربان ترین بابا دنیا به چه دلیلی به خانه آنها آمده است! 

 

وای اگر علیرضا بفمهد بابا مصطفی دیگر نیست....  

وقتی علیرضا بهانه بابا را بگیرد ...

 

وای اگر علیرضا گریه کند و بابا را بخواهد .... 

 

شهید مصطفی احمدی روشن  

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

 

 

داغ هجران... شهید احمدی روشن

 

شریکیم در این غم  

 

 

پدران شهیدان قشقایی و احمدی روشن  

 

داغ عزیز چه می کند ... 

 

پدری که دیروز برادرش را برای عزت دین و آب و خاک هدیه کرد، امروز پسرش را  

 

او که خود یادگاری از روزهای آتش و خون است، جانباز سرفراز

 

 

 یاحسین 

 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

 

 

اربعین ارباب و شهادت شهید اقتدار میهن: مصطفی احمدی روشن

  

 بسم رب الحسین ع 

 

یک اربعین نشستم به ماتم تو ارباب

 

 

     بی سر و سامان توام یا حسین  

 

 دست به دامان توام  یا حسین 

 

جان علی  سلسله  بندم نکن 

 

   گردم، از خاک بلندم نکن ........ 

 

 

یاحسین  

 

 

------------------  

  

 

  

 

 شهید... شهید... شهید... 

 

بسیجی... بسیجی... بسیجی... 

  

ولایی... ولایی... ولایی... 

 

مصطفی احمدی روشن... مصطفی احمدی روشن... مصطفی احمدی روشن 

 

شهادت... شهادت... شهادت... 

 

مصطفی احمدی روشن در انتظار شهادت بود...  

 

مصطفی احمدی روشن، شهید اقتدار میهن اسلامی...   

 

شهید اقتدار دین و آب و خاک، همان مقوله ای که دشمن از آن هراس دارد 

 

شهید مصطفی احمدی روشن شهادتت مبارک 

 

گرچه فقدان تو مصیبت عظیمی است 

  

   

 

 خدایا وقتی این بچه گریه میکنه چطوی آرومش می کنن؟ 

 

خدایا وقتی این بچه میگه بابا، کی آرومش میکنه؟ مادر دلخونش 

 

وقتی این بچه باباشو میخواد ....  

 

وقتی این بچه باباشو میخواد .... 

 

 وقتی این بچه باباشو میخواد ....   

 

 

خدایا چه داغ بزرگی .......  

 

عزت و افتخار این سرزمین اینطوری بدست اومده : با خون 

 

نگهبان و پاسدار خونها باشیم 

 

خدایا درجات این شهید رو متعالی و صبر عظیم به خانوادش و به ما بده 

 

داغ بزرگیه ..... 

 

 

محشور شوی با حسین   

 

یاحسین ع

 

 

  

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

 

  

حاجی گیرینفهای بنیاد در حال ...؟؟

 

 بسم رب الحسین

 

حاجی گیرینفها در بنیاد شهید همچنان مشغول له کردن ایثارگران هستند. توجه کنید به داستان سرگردانی جانبازی دیگر که به تمام موارد قانونهای من درآوردی بنیاد عمل کرد اما بازهم همچنان بنیاد سنگی بزرگتر برای لنگ کردن این عزیزان دارد. 

 

عمر ظلم کوتاه است. ما فرزندان پیر خمینیم و گوش به فرمان سیدعلی کبیر.... عمر ظلم به ایثارگران همانند عمر جولان سران فتنه کوتاه است....... 

 


اگر معلوم شود کسانی در بعضی ادرات و ارگانها در اجرای امورخانواده شهداو جانبازان اشکال تراشی می کنند باید به عنوان ضدانقلاب تحت پیگیرد واقع شوند . حضرت امام خمینی (ره)  

  

 

 

جانباز احمد فرهنگ(جانباز ربذه نشین) از دربدری همرزمش سیدکریم می گوید:  

 

قهرمان دین و آب و خاک در دیروز جبهه و امروز بنیاد: 

 

یازده ماه بود که با خانواده تماسی نداشتم و برای عملیان والفجر8 کارشبانه روزی می کردیم.عملیات والفجر8 آغاز شد و فردای آن روز با استفاده از تلفن اف ایکس مرکزپیام با خانواده تماس گرفتم ولی باورشان نمی شد که سالمم و نگرانیشان برطرف نشد! پدرم بستری بود و همه فرماندهان از اوضاع خانواده ام باخبر بودند ولی باید می ماندم تا اوضاع کمی آرام شود تا به دیدار خانواده ام بروم. 

 

با اینحال 22 رو ز هم ماندم و روز 23 ام با 5 روز مرخصی راهی اروندکنارشدم تا به اهواز بروم و با خانواده دیداری تازه کنم. وضعیت جسمانیم که خوب نبود.عزیزانی هم  که در مرکز پیام بنوعی کارکرده باشند می دانند که مرکز پیام جائیست که خواب و خوراک ندارد و دائم باید گوش بزنگ بود. با موتور خود را به اروندکنارو با قایق به اسکله کنار روستای خسروآباد رساندم کنار اسکله پست امدادی برقرار بود که مجروحین و شهداء را که با قایق می آوردند با آمبولانس به بیمارستان صحرائی فاطمه زهرا(س) و یا اهواز منتقل میکردند. 

 

تازه از قایق پیاده شده بودم که فریادی در میان انفجارهای مکرر توپها و خمپاره ها مر ابخود آورد : سلام حاجی جون! چه عجب که سالمی؟ تا صاحب صدارو  بشناسم به حرفش خنده ام گرفت. دنبال صدا متوجه شدم که سیدکریم راننده آمبولانس است که مختصر آشنائی باهم داشتیم. گفتم سید چه خبر؟ فریاد کشید : می خوام برم عروسی نمیذارند! آخه عروسیه دخترمه! تازه متوجه شدم که موج انفجار باهاش چیکار کرده. (با اون شدت انفجارها اگه کسی موجی نمی شد جای تعجب داشت) 

 

علی فولادی مسئول اورژانس با اشاره بهم فهموند که موجی شده. علی آقا گفت می خوای بری عقب؟ گفتم اگه خدا بخواد بعد از یک سال می خوام یه سری خانواده بزنم. خندید و گفت اگه کمی منتظر باشید دارند با قایق چند تا شهید می آورند، سیدمسعود هم حالش خوب نیست شما این آمبولانس رو تا اهواز میبرید؟ با اشاره سر موافقتی کردم و از خستگی کنار آمبولانس نشستم. قایق شهدا رسید و به آمبولانس انتقال دادند و ما همسفر  با پیکر مقدس شهداء با سید مسعود راهی شدیم. تازه راه افتاده بودیم واز کنار خسرو آباد رد میشدیم که هواپیماهای عراقی برسرمان خراب شدند و منطقه را بمباران شیمیائی کردند. 

 

در حالیکه شیشه های آمبولانس بسته بود دنبال ماسک می گشتیم و سید کریم فریاد میزد: حاجی این ماسکها آلوده اند یعنی استفاده شده اند. به هر زحمتی بود خودمان را به بیمارستان صحرائی حضرت فاطمه زهرا(س) رساندیم بیمارستانی مجهز و زیرزمینی بود. بیمارستان پر بود از رزمندگانی که از شیمیائی دشمن به بیمارستان پناه آورده بودند ولی به هرزحمتی بود با آمپول آتروپین و ماسک و شستشوی ابتدایی صورت و چشم و دستها دوباره راه افتادیم با زحمت خود را رساندیم خانه شهید اهواز و شهدا را تخلیه کردیم وبا هزاران درد و زحمت پناه بردیم به بیمارستان شهیدبقائی اهواز در حالیکه استفراغ های شدید امانمان را بریده و سیدکریم از دردتاولها می نالید. 

 

فقط یادمه که از در ورودی با آمبولانس وارد شدم و بقیه حدود 3 روز بعد بهوش آمدم. چیزی یادم نمی آمد همه جا را تارمی دیدم فقط خانمم کنارم بود، با صدایی شدیداً گرفته پرسیدم ازسید کریم چه خبر؟ جواب داد برگشته منطقه می گفت راننده آمبولانس ندارند. با خودم فکر کردم سید کریم که حالش خوب نبود چطور برگشته منطقه؟ 5 روز مرخصی ما 12 روز در بیمارستان گذشت و 3 روزی را هم کنار خانواده با کیسه ای ازداروهای تجویزی برگشتم منطقه. 

 

ولی از سید کریم خبری نبود از بچه ها که می پرسیدم می گفتند با آمبولانس اینطرف  و آنطرف میره! جنگ تمام شد ولی سید کریم رو ندیدم، سالها گذشت، بعداز سالها تلاش در ستاد تفحص شهدا از سال 1380در ایثارگران سپاه به امورجانبازان رسیدگی می کردم. در سال 82 روزی،نامه ای بطور اتفاقی بدستم رسید که از خانواده سید کریم و استغاثه برای شهود رزمنده ای که شاهد مصدومیت شیمیائی او بود. شماره تماسی نداشت خودم فوراً با علی فولادی که مسئول مستقیم سید کریم بود تماس گرفتم و دعوتش کردم که با مطلعین مصدومیت شیمیائی سید کریم به تهران بیاید و با هم صورتجلسه شهود را تنظیم و برای مراحل بعدی هم خودم پیگیرشدم و سپردم که شماره تلفن تماس با این عزیز را برایم پیدا کنند ولی مشغله کاری آنقدر درگیرم کرد که باز فراموشش کردم. 

 

در سال 83روزی صدا و سیما دعوت داشتیم و پخش زنده بود که بعداز برنامه مجری شماره تلفنی دستم داد که : گفته اند از همرزمان شما هستند و مشتاق تماس شما! فردای آنروز با شماره تماس گرفتم، سیدکریم بود و در بیمارستان خاتم بستری بود و برای ترخیص هیچ پولی در بساط نداشتند، از طریق سپاه نامه ای زدیم و هزینه رو تقبل کردیم تا اجالتاً مشکلش حل شود ولی مستقیماً چون خودم احساس تکلیف کردم وارد پرونده و سیر آن شدم. 

 

 

 

 

 

سید کریم در اولین کمیسیون پزشکی بدوی سپاه تائید شده بود و عین تائیدیه کمیسیون با نامه از سپاه به بنیاد شهید و امور ایثارگران ارسال شده بود و بعداز یکسال و اندی نظریه پزشکان متخصص ریه که در کمیسیون سپاه مّدنظر قرارداده بوند را بنا بنظر یک پزشک عمومی در کمیسیون پزشکی بنیاد رّد کرده بود و سیدکریم هم اعتراض کرده بود و تازه بعد از دوسال بدون هرگونه معاینه ای کمیسیون پزشکی بنیاد دوباره رّد کرده بودند و از سر ناچاری خانواده اش به سپاه مراجعه کرده بودند. 

  

در سال 88 سپاه وی را به کمیسیون عالی سپاه معرفی میکند و در همان سال هم با تائید پزشکانی چون دکترقانعی و دکتر اصلانی، فوق متخصص ریه مصدومیت شیمیائی تائید میشود و به بنیاد شهید طی نامه ای اعلام می شود. بعدازیکسال بنیاد جوابی نمی دهد و باز به سپاه مراجعه میکند در حالیکه هم از نظر جسمانی ضعیف تر شده و هم دار و ندارش را برای داروهای درمانیش خرج کرده و کلی هم بدهکار است، سپاه نامه ای به بنیاد میزند و جویای جوابیه می شود و بنیاد هم بنا به نامه مرکزکمیسیون پزشکی بنیاد که مورخه جوابیه ارسالی به سپاه فقط یکروز فاصله دارد جواب می دهند که : (ضایعات ریوی ایشان قابل انتصاب به شیمیائی نمی باشد!) سپس حقیر خود با سردارصفری مسئول ایثارگران کل سپاه مراتب را طرح و مورد بررسی قرارداند و دستور دادند طی نامه ای با اشاره به :( بند7 تبصره3 ابلاغیه شماره 4771 مورخه 11/5/89 معاونت بهداشت و درمان سپاه طی توافقی که بنیاد شهید مرکزصورت گرفته درصورت احرازمصدومیت شیمیائی افراد از طرف کمیسیون پزشکی عالی سپاه این حادثه مورد پذیرش بنیاد شهید استانها قرار خواهد گرفت، اقدامات لازم را مبذول فرمائید) به بنیاد شهید ارسال کردیم، 7 ماه گذشت دوباره سپاه پیگیر شد تا جواب آمد که چون بنا به اظهار نظرکمیسیون پزشکی بنیاد مرکز ضایعات ریوی ایشان قابل انتصاب به شیمیائی نمی باشد فلذا هیچ اقدامی از طریق این بنیاد مقدور نمی باشد

  

بنده حقیر با آقای ابوالفضل ملک زاده مسئول بهداشت و درمان کل بنیاد صحبت کردم و ایشان با رئیس کمیسیون پزشکی بنیادمرکز( ؟ ) تلفنی صحبت کرد و ایشان فرمودند که رئیس بهداشت و درمان استان ایشان میفرماید که مورد دارد! 

  

برادرجان ! از خدا و یوم الحساب بترس که بخدا سیدکریم و فرزندانش یقه ات را خواهند گرفت که موردش را بگوئی، هرچه که مانع است تا بحق و حقوق قانونی اهل و عیالش نرسد باید اعلام کنید وگرنه در دادگاه عدل الهی مسئول خواهید بود!  

 

مسئله وقتی جالب می شود که حراست بنیاد اعلام می کند که : چون سیدکریم با مسئول بهداشت و درمان استان مشکل دارد، مسئله فیصله داده نمی شود!  

  

آقای زریبافان عزیز! بشکنید این بتهای منیّت را که مبادا این بت ها بشکنند شما را ! سیدکریم ها چه بسیارند آقای زریبافان! آقایان مسئولین کمیسیون! شما بدون انجام معاینات حضوری و مدارک پزشکی مستند چطور به پرونده این عزیز جواب داده اید؟ مبادا با نظر یک نفر آخرتتان را بباد بدهید؟ سکوت کنند مطلعین عزیز اگر به یوم الحساب ایمان ندارند! والا در دادگاه عدل الهی محکوم خواهند شد!   

 

 آقایان رئیس جمهور و زریبافان! حضرت امام خامنه ای را مظلومترش نکنید که همه این مشکلات بپای ولایت نوشته شود، حداقل مردانگی خودتان را نشان دهید و مشکلات موجود را گردن گیرید! فرمایش مولایم حضرت اباعبدالله الحسین(ع)را تقدیم شما مسئولین محترم می کنم شاید تکانی به شما دهد: اگر دین ندارید لااقل آزاده مرد باشید. البته بنده معتقدم که دین دارید ولی درکارهایتان قصورهائی دیده میشود که نمی شود گذشت کرد! بخود بیائید که فردا دیر است، شاید فردا دیگر سیدکریم ها در این دنیا نباشند تا حلیت طلبید و درد آنها را علاج کنید!   

 

مستندات مطالب در اختیار جانباز ربذه نشین است. 

 

 منبع : http://farhangrabaza.persianblog.ir/post/42/

 

   

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





   

 

 

 

حسرت شهادت حاج احمد کاظمی

 

19دی سالروز عروج شهید احمد کاظمی   

 

 

 

19 دی 84 ، سقوط هواپیما و .......... 

 

 

 

 او که رفت تا ایمن بمانیم  گفت:

 

خدای متعال رو بی نهایت سپاسگزارم که توفیق بهم داد که لباس شهدا رو به تن بکنم و خدا ان شاالله با این لباس مارو شهید بکنه و ما ناامید نشیم. 

وافعاً نمی دونم که چرا از جنگ به اینجا رسیدم ولی خدا رو شاهد می گیرم که هیچ روزی نیست که از این واماندگی از این کاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعاً گیر در خودم هست. 

از خدا میخوام به حق حضرت فاطمه زهرا (ع) و به حق این مکان مقدس که متبرک به نام حضرت فاطمه زهراست من دوست داشتم تو نیروی هوایی شهید بشم اما تو نیروی زمینی دوران شهادت ما فرا می رسه و از خدا فقط همینو میخوام اگر که کاری کردم، رزمنده ای بودم، اگرم که گناهکار هستم به خاطر دوستان شهیدم خدا منو ببخشه و ما شرمنده نشیم و سرافکنده نباشیم، نمی خوایم که غیر از شهادت به اون دنیا وارد بشیم.  

   

  

  و عاقبت هم بعد از سالها دوری در کنار شهید خرازی آرام گرفت

  

  

  

 

  

 

 

تمام عمر این مرد بزرگ در جهاد و مبارزه گذشت از جنوب لبنان تا خاک وطن، تا دفاع از ولایت ... تا شهادت  

 

 

 

تمنا نوشت: 

 

ای راهیان کوی محبت سفر بخیر            تا باز کی بسوی هم افتد گزار ما 

 

                                                        تمنای محال

 

     

 

 

 لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

 

 

حاجی بخشی، حبیب بن مظاهر امام خمینی و امام خامنه ای رفت...

 

 

انا لله و انا الیه راجعون  

 

پیر جبهه ها ....حاجی بخشی رفت .... 

   

 

 

شعار ماشاالله حزب الله تکیه کلام و یادگار حاجی بخشی است  

  

 حاج ذبیح الله بخشی 2 پسر و برادر و دامادش را برای دین و آب و خاک داد  

  

 حبیب بن مظاهر امام خمینی و امام خامنه ای رفت ....

  

سه راه شهادت، سه راه شهادت و تنها چنددرصد امکان به سلامت عبور کردن... سه راه شهادت و انفجار ... داماد حاجی بخشی در لهیبی از آتش می سوخت و حاجی دوید به سمت آنها و دادماد سوخته اش را با پتو خاموش کرد ....احسان رجبی عکاس جنگ از این صحنه عکس گرفت ....شاید خیلیها پوستر این صحنه را دیده باشند ...دامادش سوخت و شهید شد ....  

  

اسکات پیرسون کارگردان و مستندساز معروف آمریکایی سه قاب عکس در اتاق کارش دارد : 1-حاجی بخشی در حال خاموش کردن داماد سوخته اش با پتو2 -شهید آوینی3 -آقای مسعود ده نمکی...... آنها از دیدن عظمتهای ما مبهوتند اما ما از داشتن این عظمت ها بی خیال 

 

زمانی که به حاجی بخشی توهین کردند و  او را به دادگاه کشاندند برای اسلحه اش، باید زمین و زمان را به هم میدوختیم اما این کار را نکردیم 

 

اسکات پیرسون میداند حاجی بخشی کیست .... 

 

خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران  

 

بذله گوییها و  روحیه دادنهای حاجی بخشی در اعزام و  جبهه، یادآور حالات و روحیات جناب حبیب بن مظاهر بود. 

حاجی بخشی در تمام صحنه های بعد از جنگ نیز حضور داشت 

در نمازجمعه کرج او را کفن پوش میدیدیم، کفن پوش و پرچم بدست در راه پیماییها ... دورش جمع می شدند در حالی که خیلی ها نمی دانستند این این شیر پیر کیست؟ 

 

ماشالله حزب الله ......... 

 

حاجی از الطاف خیلیها بهره مند شد ...او بارها ناسزا شنید و حمله و تهاجم فیزیکی و غیرفیزیکی را به خود و خانواده اش تجربه کرد... پلیس خبر کردند ...پلیس حاجی بخشی و دخترش را دستگیر کرد به جرم ؟؟؟؟؟ اسلحه .....وای خدای من آنها از اسلحه فرسوده حاجی بخشی هم می ترسند همان اسلحه زوار دررفته ای که نماد استقامت و اعتقادات این ملت است و نیز نماد همیشه در صحنه بودن ... حاجی بخشی بازداشت شد، دادگاهی شد ... . ناسزاها شنید حتی از پلیس ... از کسانی که او را میشناختند ..... 

حاجی بخشی را آوینی می شناخت که در رسایش برنامه ها ساخت. حزب اللهی را هم آوینی میشناخت ...  

بازهم هم تکرار کنیم که شهید آوینی راست گفتی که در جمهوری اسلامی همه آزادند الا بچه حزب الله ها .... 

 

در جامعه ای که همه چیزش و در رأس آن امنیتش را مدیون حاجی بخشی است ....حاجی بخشی باید یازداشت شود دارد خطرناک میشود .... به کجا می رویم ...؟

 

 

روزنامه کریستین ساینس مانیتور در گزارشی می نویسد: فدایی ریش سفید ایرانی، قدرت نمایش را می داند. برای بیش از نیم قرن است که ذبیح الله بخشی، جلودار و هسته تمامی اقدامات انقلابی و یا راهپیمایی های حمایت از نظام بوده است.
وی در ایران، یک نهاد است، یک رهبر سیاسی شاد کننده و شبهه نظامی ای حرفه ای. نشانه های جنگیدن وی، شامل چندین زخم بر جای مانده از جنگ ایران و عراق است. شخصیت وی، ابزاری مناسب و پراستفاده برای اصول گرایان ایرانی است وی نشانه ای از تعهد به انقلاب اسلامی است. 

 


امام به او گفته بود: تو روحیه بچه های منی .... 

 

بچه رزمنده ها به او  می گفتند : کمپوت روحیه 

 

حبیب بن مظاهر زمان رفت، گرچه طبق سنت خدا همیشه انسانهای ناب وجود دارند اما بچه های جنگ تکرار نمی شوند(طبق روایات).   

 

درجاتش متعالی..................

 

  

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

  

 

عمار .................

 

أین عمار ........؟  

 

 

أین عمار که تبیین حقایق بکند .......................؟ 

 

 

9 صفر؛ شهادت جناب عمار یاسر در جنگ صفین .............. 

 

 

عمار ...عمار ...عمار .... عمار یعنی سرسپرده ولایت  

 

  

عمار یعنی اگر در روز روشن ولایت گفت شب است... بدانی و عمیقاً بپذیری که حقیقتاً شب است ....... 

 

 

  

در پایان نوشت: 

همسنگر بسیجی اگر احیاناً زمانی تکلیفت رو در برابر ولایت انجام دادی فکر نکنی که عمار آقا شدی! عمار آقا شدن ابعاد دیگه هم داره ... تازه تو کجا و عمار .... میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است ............. عمار یعنی شهید ذوالعلی ..... عمار یعنی شهدای راه بصیرت ... 

 

 

 

  

 لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید    






 

 

9 دی، نقطه عطف تاریخ میهنم

 

۹ دی  

 

 

یاعلی جان مقتدای  

 

من تویی 

 

 

 

از تو به یک اشاره کافی است .... 

 

 

به یاد همه شهدای راه بصیرت، شهدایی که هیچ گاه حتی اسمشان را نیز ندانستیم، در اوج گمنامی با مادرانی داغ دیده برای فرزندی که .... 

 

آی شهید آوینی چه میدانستی که چنین گفتی؟ در جمهوری اسلامی همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها ................ 

 

مظلومانه در خون تپیدند شهدای راه بصیرت همانان که به گفته مولا و مقتدایم خامنه ای کبیر، افضل شهدای انقلابند ...

 

-------------------------------------------------------------------------------------------- 

10 دی 

 

دومین سالگرد شهادت شهید راه بصیرت، امیرحسام ذوالعلی، او که آخرین لحظات حیاتش با فریاد یاحسین به پایان رسید... 

 

 

قطعه27/ردیف84/شماره 14 

 

---------------------------------------------------------------------------------------------  

 

 5 صفر  

 

 انا مجنون الرقیه  

 

 نازنین رقیه  

 

فدای تاولها و زخمهای تنت خاتون 

   

 

عمه جان چیراغی یاندیر.... بو خرابنی دولاندیر ....  

 

آختاریم تاپیم بابامی...آچیم گُرسدیم یارامی 

 

 

(عمه جان چراغی روشن کن/ این خرابه رو  روبه راه کن/ تا بگردم بابامو پیدا کنم/ بازکنم و زخمهامو نشونش بدم) 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

آیا میدونم سیره شهدا چی بود؟

  

سیره شهدا ....نه فقط شعار توخالی

 

آیا میدونم سیره شهدا چی بود؟  

    

 

سیره شهدا حرف مرحوم ضابط بود :    

 

   

 مرحوم عبدالله ضابط راوی راهیان نور

 

  

آیا میدونم سیره شهدا چی بود؟  

 

سیره شهدا این شکلی بود:

 

 

 شهید جواد عنایتی، افلاکی زمینی 

 

  

  

آیا میدونم سیره شهدا چی بود؟  

 

سیره شهدا این شکلی بود:  

 

تو مقر نشسته بودیم که یکی تعریف کرد یه نفر مادر شهید رو کتک زده فلان جا، شهید داوود آجرلو از جا پردید و گفت کی؟ کی جرأت کرده؟ کجا؟ سریع پیگیری کرد، نشونی گرفت، با تویوتا و کلت کمری حرکت کرد به سمت تهران، از قول خود شهید: اون فرد رو پیدا کردم و گفتم فلان مادر شهید رو تو زدی؟ گفت آره به تو چه؟ گفتم خیلی باصفایی! اینا ارث پدرشونو از ما میخوان! حالا چطوری زدی؟ اومدم تشکر کنم ازت. گفت با لگد زدم تو شکمش پرت شد رو زمین! گفتم با کدوم پا زدی؟ گفت : با همین پای راستم! یه تیر زدم تو زانوش و الان در خدمت شما هستم. یه تیر زدم تو زانوش و الان در خدمت شما هستم. یه تیر زدم تو زانوش و الان در خدمت شما هستم. 

(نقل از راوی نور: حاج صالح همتی)    

 

 

شهید داود آجرلو فرمانده گردان علی اصغر  لشگر 10 سیدالشهدا، شهیدی که با بدنی بی سر به شهادت رسید

 

 

 

همسنگر بسیجی نوشت: 

نداریم غیرت اونها رو. نداریم. الکی شعار ندیم. اگه غیرت داشتیم نمیذاشتیم که بی هویت ترینها الان همرزمان شهدا رو زیر سوال ببرن و زخم جنگ اونها رو دروغ معرفی کنن، وجودشونو انکار کنن، جانباز رو له کنن، خانوادشو با بدترین توهینها بیرون کنن، محروم ترین و بدبخت ترینهای جامعه بشن .... اونوقت من و تو میشینیم نگاه میکنیم.... یا نه اصلاً نمیدونیم چه خبره ....اگر هم فهمیدیم انکار هم میکنیم ....شاید باور کردیم اما پای عمل که رسید دریغ میکنیم از یه دلجویی کوچیک... اگر بحث کمک بود که دیگه هیچی نیستیم کلاً ....تعطیل !!!

غیرت نداریم ...خیلی ازمون بربیاد اظهار تأسف میکنیم...  

هنوز احساس خطر نکردیم !!!!

هنوز ضرورت رو حس نکردیم!!!! 

9 دی یه غیرت بود... غیرت بزرگ!!!! اما برای یه مورد خاص بود نه همه موارد که فکر کنیم با 9 دی دیگه تموم شد و وظایف ما ابعاد دیگه ای نداره. 

گویا غیرت مال شهدا بود. مال بچه های جنگ... البته نه همه بچه های جنگ چون بعضی بچه های جنگ غیرتشون رو بعد جنگ باختند.... 

سیره شهدا حس ضرورت و حس قبح عمل و کوچیک ندیدن بعضی خطاها توسط شهید آجرلو بود

اگر شهدا بودند مثل ما عمل میکردن؟ تماشاچی ظلم؟ حاشا و کلا ....

کجایند مردان بی ادعا ............  

غیرت شهید آجرلویم آرزوست تا از خجالت خائنین به ایثارگران دربیام.....  

اما من که غیرت ندارم....  

 

  

 

 

آیا میدونم سیره شهدا چی بود؟  

 

 

 

 

  لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید  





 

 

قصه درد ایثارگران تمامی ندارد چرا ....؟

  

بازهم استمداد یک جانباز برای عدالت ........  

 

حضرت امام خمینی(ره) : بردست اندرکاران نظام است که همه ذوق، استعداد و توان خود را در هر چه بهتر رسیدن به امور معنوی و مادی، ارزشی و فرهنگی این یادگاران هدایت و نور به کار گیرند و از خدمات بی شائبه و بی منت به آنان دریغ نکنند که هر چه انقلاب اسلامی ایران دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است.   

 

مقام معظم رهبری: با عنایت به نقش ارزنده شهدا و ایثارگران در طول هشت سال دفاع مقدس و با توجه به فداکاریها و ایثار و از جان گذشتگی های ایشان در پاسداری از اصل انقلاب، موجودیت نظام و حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور اسلامی مان، وظیفه همه مسئولین و خدمتگزاران نظام است تا در جهت حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه، و تکریم و تجلیل از مقام شامخ شهدا و ایثارگران و خدمت صادقانه و خالصانه به یادگاران معظم شهدا و ایثارگران از هیچ کوششی دریغ نورزند  

 

به گزارش خبرنگارخبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)-منطقه چهارمحال و بختیاری-یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس که برای وی مشکلی حادث شده و نگران کوتاهی و قصور مسئولین و اجحاف حق در مورد خود می باشد، با ارسال نامه ای سرگشاده به دفتر خبرگزاری(ایسنا) از برخی مسئولین نظام گلایه کرده و درخواست رسیدگی عاجل و جدی به مشکل خود از طریق مسئولین ذیربط گردیده است. 

 

تاذ

  
 
 

بنام یگانه قاضی حاکم و شاهدی که عالم محضر اوست

مسئولان ارشد نظام اسلامی! 

استمداد عاجزانه یک جانباز شیمیایی از کار افتاده کلی از مسئولین قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران ! 

 

کسی که هشت سال در پیچ و خم دادگاه و دادسرا نتوانسته است داد خود را بگیرد، در کشور شما فریاد تظلم خواهی خود را کجا می برد؟ 

می خواهم با این فریاد تظلم خواهی خود، حجت را بر شما تمام کنم.  

جانبازی هستم که در سن 14 سالگی شیمیائی شده ام و در حال حاضر به تایید مراجع رسمی، ازکارافتاده کامل می باشم.  

سرپرست چهارفرزند صغیر هستم که سه تن از آنها با تجربه یتیمی سر در سایبان گرفتاری های زندگی فراهم شده خود دارند.  

زمینی را که به اقساط از طرف اداره محل کار همسرم دریافت نموده بودیم، به امید داشتن یک سرپناه در یک بازی کلاهبرداری به نام مشارکت در ساخت باختیم و تنها اقساط زمین و هزینه های پیگیری قضائی و حق وکیل که با اخذ وامهای بانکی تامین نموده ایم بر دوشمان مانده و در یک روند غیرمعقول دادرسی هرگز داد ما گرفته نشده و این حکایت هشت سال نمایش دادرسی، تمام زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده است.  

جانبازی از کار افتاده کامل با پنج سر عائله خود، اسباب خانه خود را بر دوش کشیده و همه ساله به مستاجری از این خانه به آن خانه نقل مکان می کند.  

من از هیچکس نه خانه می خواهم نه امکانات بلکه به مدعیان عدالت می گویم چرا در این سیستم عدالت گستری شما هشت سال است داد مظلوم از ظالم گرفته نمی شود؟  

پرونده من اینک در بعد از یک نوبت رای به ضرر حقانیت در دادگاه بدوی و یک نوبت رای به نفع حقیقت در دادگاه تجدید نظر، در دادگستری استان تهران هنوز مفتوح و نگاه عدالت گستر و منصفی را می طلبد که به این بیداد چندین ساله خاتمه بخشد.  

آیا کسی هست که به گرفتن حق مظلومی کمک کند؟  

خبرگزاری ایسنا منطقه چهارمحال و بختیاری – آمادگی لازم دارد که جزئیات این موضوع را به منظور پیگیری،دراختیار مسئولین مربوط قرار دهد.   

 

                  همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن

همه سـاله حج نمودن، سفر حجــاز کردن

ز مدینـه تـا به کعبـه، سـر و پـا برهنه رفتن

دو لب از بـرای لبیک، بـه وظیفـه بـاز کردن

بـه مساجد و معابـر، همه اعتکـاف جستن

ز مـلاهـی و منــاهی همــه احتــراز کردن

شـب جمعـه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن

ز وجــــود بـی نیــــازش، طـلب نیـاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمـر آنقـدر نبـاشد

که به روی نا امیـدی در بستـه بـاز کـردن

  

منبع : وبلاگ حزب الله- أین عمار 

 

اصل گزارش از لینک زیر قابل دسترسی است:  

 

http://shahrekord.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=8895 

 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید