کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

برادر شهیدم ...

 

شهید صانع ژاله .....  

 

 

و بازهم ... بسیجی ... بسیجی ....و بازهم بسیجی....و بازهم  بسیجی.... 

 

آنکه قربانی می شود بسیجی است...  

برادر شهیدم ....برادر بسیجی شهیدم ....  

 

برادر شهیدم......چه زیبا گفت آقای پناهیان که سعادت خاصی داشت این شهید که به راه ولایت شهید شد و خونش چنان برکتی داشت که رسوایی سران فتنه را نهایی کرد ... 

 

برادر شهیدم ...گرچه از میانمان رفتی اما خونت چنان خاصیتی داشت که ضربه نهایی را بر پیکر فتنه زد ..... 

 

 

امروز در مراسم  تشییعت قسم خوردیم که موسوی را می کشیم.... 

 

قسم به خون حسین....می کشیمت میرحسین................................. 

 

 

 

برادر شهیدم....چه افتخار بزرگی است برای من که در آن مکتبی هستم که تو در آن بودی : بسیج 

  

و سخن آخر : میکشم میکشم آنکه برادرم کشت.....

 

 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 

 

 

 

اگه لیلا نمی جنگید،بگو این خونه چی میشد؟(3)...(خانم دباغ)

 

خدایا چگونه شکر کنم که در توانم نیست... 

   

من زینب انقلاب را دیدم...  من خانم دباغ را دیدم  

 

لیلاهایی که جنگیدند برای من،برای تو،برای ما،برای ایران،برای دین.

 

نگو میترسه از ترکش(شکنجه) نگو میسوزه رو دریا .............. 

 

دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ؟!...........

بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده................ 


نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده.......

اگه
لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد....؟

بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟

شبی که قلب لیلا سوخت دل آیینه ها خون شد....

همین مجنون که می بینی از اینجا تازه مجنون شد.. 


تو میگی مثل ما امروز توی این خونه چی می دید..؟

اگه دنیا نمی ترسید 
اگه لیلا نمی جنگید................

نگو میترسه از ترکش نگو
میسوزه رو دریا ..............

دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ..............

بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده ...............

نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده...... 

 

اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد...؟

بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟  

 

 

 خدایا شکر ...آرزوی دیرینه و چندین ساله ام محقق شد .... 

 

من زینب انقلاب را دیدم.... 

 

من با زینب انقلاب حرف زدم... 

 

من با زینب انقلاب درددل کردم... 

 

من با زینب انقلاب درددل کردم و زینب انقلاب از حرفهایم گریست... 

 

من با زینب انقلاب برای سربازان انقلاب گریستم...  

 

برای زینب انقلاب از جانبازان گفتم و از دردهایشان و او خود میدانست... بازگویی بود که دردهای دلمان تازه شد... 

 

برای زینب انقلاب از جانبازان گفتم  که در چه غربتی هستند... 

 

در مقابل زینب انقلاب نشستم و گفتم که بانو، سربازان امام در این جامعه غریبند...  

 

گفتم بانو، سربازان امام در وضعیت فلاکت باری هستند و او گریست و من گریستم .... 

 

بانوی زینبی انقلاب، مدت کوتاهی است که از بیمارستان مرخص شده و حال چندان مساعدی ندارد اما ساعتها از انقلاب میگوید و از امام و از تکلیف...تکلیف...تکلیف 

 

بانوی زینبی انقلاب، خانم مرضیه حدیدچی معروف به خانم دباغ همان شیرزنی است که تمام عمرش را صرف انقلاب کرده است... 

 

خانم دباغ شکنجه هایی (توسط ساواک) تجربه کرده که شنیدنش نیز 

بسیار آزار دهنده است... 

 

    

 وقتی در مقابل زینب انقلاب نشستم چنان نگاهش میکردم تا چهره آن روزهایش را تصور کنم.... مادری که دختر ۱۳ ساله اش را جلوی چشمانش شکنجه های سخت میکردند  و این کوه صبر تکان نمیخورد ... الله ... الله  

 

به دستهایش نگاه میکردم ...می اندیشیدم که اینها همان دستهایی هستند که پتو را به زحمت بر سر نگه میداشت تا حجابش باشد... همان دستهایی که سوزنهای مخصوصی زیر انگشتانش فرو کردند و به سمت دیوار هلش دادند تا سوزنها تا ته زیر ناخنها فرو رود ... 

 

هنگام کشیدن ناخن انگشت پایش، انبر گیر میکند و شکنجه گر به تلاشش ادامه می دهد و همان انگشت بعد از ۴۰ سال همیشه عفونت دارد.... 

 

بانوی انقلاب هر ساله چندین عمل جراحی دارد به خاطر جراحات آن روزگار .... 

 

بانوی انقلاب و دختر کوچکش آن روزها انواع شکنجه ها را تحمل کرده اند ... تشنگی...آب یخ را در گرمای تابستان در مقابل چشمان دختر ۱۳ ساله اش به زمین میریختند ....بی خوابی و سرپا ایستادن و .... کتک با انواع وسایل شکنجه ...اما بانوی انقلاب بعد از پیروزی، شکنجه گرهایش را بخشید ...در مقابلش که مینشینی فقط از امام می گوید و از تکلیف ...تکلیف ...تکلیف.... 

 

سالها بود که آرزو داشتم زینب انقلاب را ببینم ....و در ایام دهه فجر این توفیق دست داد...  

 

زینب انقلاب در جبهه هم مجروح شده و جانباز ...ماموریتهای سری امام با او بود ...او حامل پیام امام مبنی بر  فروپاشی کمونیسم  به گورباچف بود .... 

 

او از امام می گوید و از سیدعلی می گوید و از تکلیف ..تکلیف...تکلیف... 

 

هنگام  عزیمت برای دیدار ...یک قدم میرفتم و یک قدم می ایستادم ...وضو گرفته ام ؟بله ... ذکر میگویم ؟ بله .... صلوات میفرستم؟ بله .... پای راست را اول بگذارم .... به دیدار کسی میروم که در تاریخ بشریت، نمونه او را بسیار کم میتوان یافت ... در مقام مقایسه او را با بانو سمیه صدر اسلام مقایسه میکنم ... خدایا چگونه سلام دهم ؟ چگونه اظهار ارادت کنم ....  

رفتم با توکل برخدا .... تمام مدت ۲ ساعتی که در حضورش بودیم گریه میکردم  ....خدایا به دیدار چه کسی آمده ام .... 

 

بانوی زینبی انقلاب! با وجود شما من در مقابل دینم و در مقابل امام حسین ع و در مقابل شهدا در روز حساب چه دارم برای گفتن .... جز اینکه شرمنده ام اما سپاسگزار و  حداقلش این است که خیانت نکنم  و اینکه راه پیمایی رفتن مغرورم نکند و نگویم که ما شیعه های تنوری امام صادقیم و ...  

اگر کاری برای انقلاب کردم ...اگر کاری برای سربازان امام و جانبازان کردم شاید کمی توانستم سرم  را بلند کنم شاید ....شاید و شاید همان را هم نتوانستم ....فراتر از توصیف است وجود انسانهایی چون خانم دباغ ... تمام انقلاب را چکیده کنید و نامش را بگذارید دباغ .... 

 

پروردگارا.... بی نهایت سپاس..... 

 

 

 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید  

 

 

 

 

احمد احمد کیست؟

 

 

احمد احمد نامیست به معنای انقلاب اسلامی ایران  

 

  

 

 

کجایند مردان بی ادعا؟ کسانی که هیچ نامی از آنها نیست 

 

کسی آنها را نمی شناسد 

 

نه مقامی دارند و نه منصبی  

 

و نه هیچ ادعایی.... و نه هیچ ادعایی .... و نه هیچ ادعایی.... 

 

نه میزی ...نه ریاستی ... نه رفاهی و ...هیچ ...هیچ ...هیچ...........

 

احمد احمد کیست؟ 

 

عضویت در انجمن ضد بهاییت، فعالیت وی در حزب ملل اسلامی و دوران دستگیری و زندان، ورود به حزب‌‌الله، دوران زندان قزل قلعه و شکنجه‌های مرگبار، آشنایی وی با سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و مقاومت در برابر دستورات سازمان به دلایل عمق اعتقادات دینی و از دست دادن و کشته شدن همسرش در این راه، آشنایی با هاشمی رفسنجانی،دستگیری های پیاپی، ارتباط با شهید اندرزگو ودرگیری با ساواک و ترور شدنش، دستگیری وی و ملاقاتش با آیت الله طالقانی در زندان اوین، دوران انقلاب و تظاهرات مردمی و آزادی وی، دوران پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی و حضورش در جبهه، و ...  

احمد احمد شکنجه هایی را تجربه کرده است که شاید حتی ۱۰ نفر هم از مجموع کل زندانیان انقلاب، در اثر آن نوع شکنجه ها زنده نمانده اند. شنیدن و (نه دیدن) یک مورد از آن شکنجه ها کافی است تا برای چندین روز از زندگی عادی ساقطمان کند ... 

انقلاب چگونه پیروز شد ؟ جانفشانی  چیست؟ 

جانفشانی یعنی احمد احمد... 

حسینی واقعی یعنی احمد احمد... 

مسلمان یعنی احمد احمد............... 

شیعه یعنی احمد احمد....................... 

انقلاب یعنی احمد احمد ............................ 

احمد احمد شکنجه هایی میشد که ................ شکنجه هایی که گوشت بدنش کنده میشد ..... به برق وصل میشد و می سوخت... به برقی وصل میشد که در اثر آن رگهای زیر پوست پاره میشد و پوست هم می شکافت و از تمام بدن ، آب و خون و خونابه و مایعات بدن خارج میشد .... روی زخمهای رسیده به استخوان شلاق می زدند ....روی پاهای زخمی شکنجه شده مجبور می کردند راه برود....ناخن کشیدن و سوزاندن روی تختهای آهنی داغ سرخ شده  و  بدن سوخته لاشه شده را چندین بار روی آن تختها، خواباندن و بلند کردن .....  

هیچ بنی آدمی با این نوع شکنجه ها زنده نمانده ... اما احمد احمد ..............

اما احمد احمد توبه نکرد و  بعد از رهایی از زندان باز ادامه داد و باز زندان و باز هم آن شکنجه ها ... 

توبه نکرد و بار دیگر  رهایی و  بازهم  دستگیری و زندان و باز آن شکنجه ها .... ورای تصور است .... 

احمد احمد ادامه داد و شکنجه شد تا پیروزی انقلاب .... 

از احمد احمد جسمی باقی مانده نحیف و شکسته و بیمار ...  

احمد احمد با این وجود به جبهه هم رفت .... 

وقتی به احمد احمد فکر میکنم ... به شیعه بودنم شک میکنم ... 

اما کسانی که رفتند ۹دی ۸۸... گرچه کار عظیمی بود ... اما وظیفه بود ... وظیفه ای که انجام آن، هیچ خطری نداشت...و کار بسیار راحتی بود ... 

گرچه میدانیم که انسانهای نابی چون احمد احمد همیشه وجود دارند و این سنت الهی است که زمین از وجود انسانهای ناب، خالی نمی ماند ... اما به راحتی نگوییم که ما هم ....!!  

به این بیندیشیم که آیا می توانم احمد احمد باشم .... اگر جواب را یافتم ، هرگز نخواهم گفت که ما هارون های  تنوری امام صادق ع این زمان هستیم .... شهدا هرگز چنین ادعایی نداشتند .... اما امروز به راحتی ما خیلی ادعاها می کنیم ... 

شیعه های تنوری وجود دارند اما مغرور نباید شد و من اگر وظایف دینی و تکلیف انقلابیم را انجام میدهم به خدا قسم که خاک پای احمد احمد و هارون تنوری هم نمی شوم .... 

به گفته شهید آوینی بعد از آزادسازی خرمشهر: دوستان مغرور نشوید خدا کمکمان کرد .... 

این را هم بدانیم که احمد احمدها جزء نوادر و خواص جریان انقلابند و همه در یک سطح نیستند .... و مغرور نشویم که چون ۹ دی رفتیم کار شاقی کردیم... 

انجام وظیفه بود ... آیا میتوانیم احمد احمد باشیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟    

(کتاب خاطرات احد احمد توسط انتشارات کیهان چاپ شده و در دهه فجر سال ۸۷ نیز سریال نقل خاطرات ایشان بطور مفصل از سیما پخش شد) 

 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 

 

  


به بهانه دهه فجر انقلاب، یادی از سرباز امام ... 

شیرین ترین خواب دنیا


دلتون بسوزه .... من اون شب(شب قدر) تو دنیای خودم رو مزار یه شهید خوابیدم ..... 

شیرین ترین خواب دنیا ..... 

شما که نمیتونستین مثل من باشین..... دلتون بسوزه ..... 

اگه بدونید چه خوابی بود .......  

خواب روی رو سنگ مزار یه شهید ..... 

انقده شیرین بود... 

فرشته ها رو می دیدم که دورم جمع شدن و بهم حسودی میکنن... 

دست مامانی درد نکنه که خواست از شر گریه های من خلاص شه و منو به اون شهید سپرد و چه خواب شیرینی کردم... 

غبطه بخورید به حال من ....   

دلتون سوخت؟  

 

 

 

 

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید