کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

محبوبه شهید ۱۷ ساله ای از ۱۷ شهریور

 السلام علیک یا امام هادی ع    

 

 

بازهم باید بگوییم اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی میشد...  

  

  

 

محبوبه شهید ۱۷ ساله ای از ۱۷ شهریور  

 

سلام بر جمعه خونین ۱۷ شهریور ۵۷ 

  

 

 

سلام بر شهدای ۱۷ شهریور  

  

 

 

سلام بر میدان ژاله  

   

 

 کشتار میدان ژاله

 

سلام برخون که بر شمشیر پیروز است 

  

 سلام بر مجاهدان راه حق   

سلام بر آنان که عزت امروزمان را سبب، آنانند 

 

 

محبوبه دانش آشتیانی شهید ۱۷ شهریور:  

 

 

 

 

 بخوانید از :http://gilan.basij.ir/?q=node/1403

 

در غروب یکی از روزهای سرد بهمن سال 40 بدنیا آمد. سال های ابتدایی را در مدرسه رفاه که کانون فرزندان مبارز سیاسی بود با جدیت گذراند و در سایه توجهات پدری روحانی و روشنفکر و نیز محیط مساعد خانه و نیز مدرسه، شالوده ی ایمانی عمیق در قلبش نهاده شد. در دوران راهنمایی تحصیل می کرد که مزدوران رژیم مدرسه رفاه را بستند و محبوبه به ناچار به دبیرستان هشترودی رفت. محیط دبیرستان برای فعالیت سیاسی و دینی مساعد نبود، با این همه محبوبه و دوستانش، از هر وسیله و امکانی برای فعالیت سود می جستند. در دو سال آخر دبیرستان ، همزمان با اوج گیری مبارزات در سطح جامعه، درس برای محبوبه تبدیل به مسئله ای فرعی شد، هر چند پیوسته شاگرد ممتازی بود. به مرور و با افزوده شدن آگاهیهای محبوبه نسبت به مسائل محیط و رشد فکری و پختگی بیشتر، به شکلی جدی وارد عرصه مبارزات شد. 

 

او فردی بسیار منظم، جدی و دلسوز بود که احساس مسئولیت، با مهربانی و شور در وجودش آمیخته بود و می توانست مسائل را با دقت تحلیل کند. او فریاد مردمان مظلوم و بی پناه را می شنید و ناله آنان، همچون گلوله ای سربی که سرانجام قلب او را شکافت، تا عمق جانش نفوذ می کرد. چشمان تیزبین او ستم ها را خوب میدید و گوش هایش ناله ها را خوب میشنید و دلش تنها برای ایمانش می تپید و چنین ویژگی هایی، طبیعتا چنان فرجام غبطه برانگیزی در پی دارد و بدین گونه بود که محبوبه در جمعه خونین و در روز 17 شهریور به خون خود غلتید تا حضورش مطلع صادقی بر حضور زن مسلمان ایرانی در عرصه های نبرد حق و باطل باشد.

 

محبوبه در نگاه مادر؛ گل سرخ من در بهشت زهرا
 

محبوبه از همان هفت هشت سالگی خیلی مطالعه می کرد و درباره اسلام و مذهب، بسیار کنجکاو بود. ارادت عجیبی به ائمه اطهار بخصوص حضرت فاطمه (س) داشت و می گفت خیلی از مردم ما هنوز آن طور که باید و شاید، حضرت را نمی شناسند.
عروسی خواهرش بود و ما می خواستیم جشن بگیریم. او اعتراض کرد و گفت : در شیراز عده ای از خواهر برادرهای ما شهید شده اند. شما چطور دلتان می آید جشن بگیرید؟ خواهرم می تواند با یه مراسم ساده هم عقد شود.
 

چند روز قبل از شهادت محبوبه خواب دیدم برای ادامه تحصیل به کلاسی رفته ام تا ثبت نام کنم. خانمی که مسئول این کار بود، از ثبت نام من خودداری می کرد و هر چه بیشتر اصرار می کردم ، کمتر سود داشت. سرانجام پس از اصرار بسیار من، دری را گشود و گفت، نگاه کن! حیرت زده نگاه کردم و دیدم باغی است بی نهایت بزرگ و تا جایی که چشم کار می کند، غرق در بوته های گل سرخ است، آن هم گل های آتشین و تر و تازه. آن روزی که به بهشت زهرا رفتم آن باغ گل سرخ را دیدم .گل های سرخ مادران دیگر در کنار گل سرخ من آرمیده بودند.
 

صبح روز 17 شهریور حدود ساعت شش بود که یک بلوز آبی گشاد و شلوار لی پوشید و مقنعه اش را سر کرد و چادرش را روی سرش انداخت  و آمد و گفت: مادر ! دارم می روم با دوستانم در تظاهرات شرکت کنم. گفتم: چیزی نمی خوری؟ گفت میل ندارم  بعد صورت مرا بوسید و با لحنی مهربان و در عین حال جدی گفت: مادر اگر شهید شدم ، غصه نخورید . وقتی داشت از در خانه بیرون می رفت، برگشت و نگاهم کرد. در نگاهش چیزی بود که تنم را لرزاند. انگار با آن نگاه با من وداع می کرد. 


در کنار جسد محبوبه صدها شهید دیگر هم دیده می شد. جوانان سیزده چهارده ساله، کودکان و حتی زنی پا به ماه که چند گلوله به شکمش خورده و طفل او را هم کشته بود. دیدن آن صحنه به قدری تلخ بود که بی هوش شدم . وقتی به هوش آمدم، دیدم که دارند گل سرخ مرا به خاک می سپارند.
روز ختم محبوبه، از کلانتری محل به خبر دادند که نباید مجلس ختم بگیریم ؛ ولی همه همکلاسیها، اهالی محل و اقوام آمده بودند. جمعیت آنقدر زیاد شده بود که حتی حیاط خانه مان پر از جمعیت شده بود. پلیس دائما اخطار می داد که مردم پراکنده شوند.
 

فهیمه دانش آشتیانی خواهر شهید: 


محبوبه خیلی آدم خاصی بود. همیشه فکر می کنم چقدر خوب رفت و خوش به حالش که خیلی چیزها را ندید. اینها با رفتنشان راه را باز کردند. اگر آنها نمی رفتند، پایه های انقلاب محکم نمی شد. واقعا چه چیز بالاتر از اینکه انسان بداند دارد در راهی جانش را فدا می کند که شاید وضعیت بهتری برای آنهایی که پشت سرش می مانند ، ایجاد کند.
می گفتند همه به طرف خیابان کوکاکولا می رفتند. مردها به محبوبه گفته بودند شما برو اینجا نمان . محبوبه به آنها گفته بود اگر کار درستی است که زن و مرد ندارد. اگر کار غلطی است که شما هم نباید بروید. به هر حال یکی از ماموران که می بیند او در میان آن همه مرد تنهاست او را زده بود. 

  

همسنگر بسیجی نوشت:  

در موزه شهدا آثاری از این شهید عزیز از جمله پارچه گلدوزی شده وجود دارد. پدر محبوبه، حجت الاسلام دانش آشتیانی و نامزدش، حسن اجاره دار در سال ۶۰ در بمب گذاری دفتر حزب جمهوری به همراه شهید بهشتی، به شهادت رسیدند.  

 

شرمنده نوشت:

از خودم شرمنده شدم، از وجودم، هیچ ندارم برای گفتن....من برای دین و انقلاب چه کرده ام؟! هیچ ندارم برای گفتن... بانو میشود نیمچه نگاهی به من روسیاه کنی؟ به شفاعت خون سرخت ریخته بر پهنای خیابانهای شهر در روز جزا نیاز دارم.... مرا دریاب شهید مرا دریاب... ای آنکه زنده ای مرا دریاب....شهید  

 

لطفاْْ جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

 

ایران قطب دیپلماسی جهان در عین ناباوری غرب

السلام علیک یا امام هادی ع  

 

 

ایران قطب دیپلماسی جهان در عین ناباوری غرب  

 

ما صاحب اقتداریم 

  

چرا که رهبرمان نایب امام زمان عج است 

 

 

 

به کوری چشم دشمنان داخلی و خارجی، اقتدارمان جهانیست  

 

آقایی جهان به سر رسید نوبت ملتهاست 

 

آقایی آمریکا و انگلیس و .... نسخه پیچیدن برای ملتها به سر رسید 

 

فصل بیداریست حتی در قلب آمریکا و اروپا  

 

منشأ بیداریها در انقلاب و دفاع مقدس ملت ایران و خونهای ریخته شهدای میهنمان  

 

و منشأ پایداری و جانفشانیهای ایرانیان در نهضت عاشورای امام حسین ع 

 

آینده از آن اسلام 

 

ای کاش آقا کاری کنیم برگردی، مهدی زهرا زمزمه های ظهور  می آید ای کاش تلاش کنیم 

 

ای کاش به خاطر مهدی زهرا گناه نکنیم 

 

ای کاش به حرمت شهدا و به پاس فداکاریهای جانبازان برای مهدی زهرا کاری کنیم 

 

خون شهدای ما چند قرن باعث تخفیف ظهور شده است با گناه و کم کاری به تأخیر نیندازیم 

 

اقتدارمان از شهدا و ایثارگران است و والسلام 

 

اللهم عجل لولیک الفرج  

  

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید   





 

  

 

در امتداد دفاع مقدس با شهدای صابرین

السلام علیک یا امام هادی ع 

    

 

 

بسم رب الشهداء 

 

در امتداد دفاع مقدس.....  

 

سردشت، ارتفاعات جاسوسان، تابستان 90  

 

 

  

 

چه کسی در این سرزمین مقدس با نام شهریور یاد شهدای شهریور می افتد؟ شهدای یگان صابرین، شهدای مبارزه با گروهک پژاک، شهدای یکپارچگی و جلوگیری از تجزیه ایران، شهدای نسل سوم؟  

 

چه کسی به یاد می آورد غائله کردستان و جنایتهای کومله و دموکرات را در دهه 60؟ سرهای بریده پاسداران و بسیجیان و مردم بیگناه ؟ خوف و عدم امنیت آن روزهای کردستان و آذربایجانغربی؟ کمینهای کومله؟ جنگ در شهر؟ در کوهها و ارتفاعات؟  

 

آن روزها و کاک احمد کردستان(حاج احمد متوسلیان)؟ آن روزها و محمد ابراهیم کردستان(شهید همت  آن روزها و شهید ناصر کاظمی؟ آن روزها و جولان ضدانقلاب تجزیه طلب؟ آن روزها و جنگلهای آلواتان و دوله تو سردشت و شکنجه های فوق تصور پاسداران و بسیجیان؟ آن روزها و مریوان؟ آن روزها و بانه؟ آن روزها و سقز؟ آن روزها و مهاباد؟ آن روزها و مهاباد و بدست ضدانقلاب افتادن پادگان مهاباد؟ آن روزها و بوکان؟ آن روزها و روستای داشبند بوکان؟ آن روزها و 3 راهی نقده؟ آن روزها و پیرانشهر؟ آن روزها و حاج عمران؟ آن روزها و حمله کومله و دموکرات به کوی شهید بهشتی ارومیه؟ آن روزها و فاجعه خونین نقده؟   

 

آن روزها و سرهای بریده؟ آن روزها و ارتفاعات برفی کردستان و پرتاب رزمندگان به عمق دره ها؟ آن روزها و عملیات ماووت؟ آن روزها و یخ بستن پروانه ها؟ آن روزها و قندیل بستن رزمندگان؟ آن روزها و زیر بهمن ماندن عده ای از رزمندگان لشگر 64 ارومیه؟ آن روزها و فداکاریهای پیشمرگان کرد مسلمان در یاری رزمندگان؟ آن روزها و غیرت عجیب پیشمرگان کرد مسلمان و شهادتشان؟ آن روزها و تدبیرهای آیت الله حسنی امام جمعه ارومیه؟  

 

آن روزها و خون و شهادت؟ آن روزها و قطعه 24 گلزار شهدای تهران و مدفن شهدای سر بریده؟ آن روزها و وحشت از نامی با عنوان جاده سرو(sero) جاده ارومیه به خوی؟   

 

اگر در گوشه و کنار این سرزمین نگاهی به سنگ مزارهای شهدا انداخته باشید حتماً، این عناوین را دیده اید: محل شهادت: داشبند، بوکان، مهاباد، سردشت، زندان دوله تو، مریوان، جاده سرو، حاج عمران، پیرانشهر، سردشت(جنگلهای آلوتان)   

 

باید از اهالی کردستان و آذربایجان غربی پرسید آن روزها را؟ خوب به یاد دارم روزهای کودکی و حمله ضدانقلاب را به کوی شهید بهشتی(دانشکده) ارومیه چرا که شعبه مهمی از کمیته انقلاب در این منطقه بود و نیز منطقه به علت مرفه نشین بودن برای غارت خانه ها جای مناسبی بود.. خوب به یاد دارم انفجار جلوی در خانه همسایه مان را که پاسدار بود، به یاد دارم پاره های تکه تکه شده پیکرش را   

 

به یاد دارم وحشت آن روزها را، به یاد دارم که پاسداران غیور، تک به تک خانه ها را می گشتند و اهالی را که بی خبر از همه جا در خانه ها مانده بودند به مکان امن منتقل میکردند. خوب به یاد دارم صداهای تیراندازی و گریز و وحشت را. خوب به یاد دارم تدبیر آیت الله حسنی را در ختم غائله این حمله و کشته شدن تمام ضدانقلاب را. خوب به یاد دارم در جاده ارومیه- میاندوآب به کمین ضدانقلاب برخورد کردن و اما نجات یافتن بدلیل آشنایی کامل پدرم به زبان کردی.   

 

خوب به یاد دارم که مردم، ناگهان با چنین مواردی موجه میشدند بدون اینکه خبری از جایی داشته باشند. خوب به یاد دارم که جمعی از فامیل با کلی سوغاتی و ملزومات راهی مهاباد شدیم تا به دیدار پسرخاله ام که سرباز بود برویم. به شهر که رسیدیم فقط صدای تیراندازی بود و جای جای شهر ارواح زده پر از آثار گلوله بود، حیران مانده بودیم که میدیدیم گاهی فردی از پشت دیواری بیرون می آمد و به سمتی غلط میخورد و فرار میکرد.... یکی گفت اینجا چه میکنید؟ آنچه حکمفرما بود وحشت محض بود...به هر زحمتی بود شهر را ترک کردیم... بعد از این ماجرا تا مدتها جاده های منتهی به مهاباد بسته بود ....  

 

فراموش هم نکنیم که یکی از عوامل تشدید غائله کردستان داریوش فروهر بود که یکی از سرکردگان جنایتکاران غائله کردستان را  که توسط حاج احمد متوسلیان و یارانش دستگیر شده بود آزاد کرد که این فرد بعدها جنایتهای زیادی کرد.  

 

با جانفشانیهای سپاه و ارتش و یاری پیشمرگان کرد مسلمان، کومله و دموکرات تار و مار شده و مابقی آنها به عراق گریختند و امنیت بر کردستان و آذربایجانغربی حاکم شد. اما همان ته مانده ها در سالهای بعد کماکان در گوشه و کنار جنایت میکردند. بعدها یکی از مهمترین سرکردگان آنها بنام قاسم لو در آلمان ترور شد(بهشت گوارای وجود هر جوانمردی که این کار را کرد).  

 

حتما مردمی که برای خرید به پیرانشهر و سردشت و بانه می رودند مدنظر دارند که امنیت این جاده ها چگونه فراهم شد و رد خون جوانان میهن بر دامنه ها و ارتفاعات این کوهها هنوز فریاد حق و مظلومیت سر میدهد. آن روزها وقتی نام 3 راهی نقده (مسیر ارومیه-نقده-مهاباد) را میشنیدی فقط وحشت و مرگ به ذهن می آمد. شهید بروجردی هم در این نقطه به شهادت رسید.  

 

در سالهای بعد عده ای منحرف در ادامه اعتقادات پوچ کومله و دموکرات، گروهکی با عنوان پژاک(پارتیا ژیانا ئازادا کوردیستانێ: حزب حیات آزاد کردستان) تشکیل دادند که شاخه ایرانی پ.ک.ک کردستان ترکیه است تحت رهبری عبدالله اوجالان. این بار عمده فعالیتشان در خاک آذربایجانغربی بود و جنایتهای زیادی بطور پراکنده در آذریجانغربی علیه نیروهای سپاه و بسیج انجام میدادند. آنها در روستاهای خوی، همان جاده سرو که ذکر شد جنایتها کردند ...  

 

......سالها از غائله کردستان گذشت تا اینکه کروهگ منحرف پژاک خواست عرض اندامی بکند ... این بار  

   

 

.......این بار سردشت، ارتفاعات جاسوسان، تابستان 90   

 

به خاطر خواهم سپرد برای همیشه: ارتفاعات جاسوسان و شهدای یگان صابرین و شهریور 90   

  

 

مردانی از نسل سوم در امتداد دفاع مقدس نسل اول و دوم، همچون شهدای دفاع مقدس با همان اخلاص و ایمان و تقوی پای در رکاب عشق نهادند، تنها خلوص حسینی کارآمد بود و روحیه عاشورایی که در تک تک بچه های یگان صابرین وجود داشت.     

 

یگان صابرین یادآور نامیست تکمیل کننده شکوه دفاع مقدس، در امتداد دفاع مقدس.....  

  

شهیدان علی بریهی، حسین رضایی، محدغفاری، محمد متتظرقائم، مجتبی بابایی زاده، محمد محرابی پناه، مسلم احمدی پناه، صمد امیدپور، حسن حسین پور، یوسف فدایی نژاد، کمیل صفری تبار، علی پرورش، آیت صدیقی نژاد، سیدمحمود موسوی، خلیل عسگری، گودرز نجفی، عبدالمحمد خرم روز، سیدحبیب آرام زاده، قاسم قاسمی، محمد سهرابی ثانی، مهدی مولانیا، سرادر جعفرخانی و .....   

 

  

                              

                                                                     شهید علی پرورش 

 

  

  

                              شهیدان محمد محرابی پناه و کمیل(مصطفی) صفری تبار   

 

   

 

                                              شهید کمیل صفری تبار      

  

 

 

  

                                                 شهید مجتبی بابایی زاده   

 

 

  

                               سعید عبدلی جوانمردی که مدال قهرمانیش را تقدیم خانواده شهید بابایی کرد     

 

 

  

                                     شهیدان حسن حسین پور و یوسف فدایی نژاد    

 

 

  

شهید سید محمود موسوی                                       بشیر باباجان زاده جوانمردی که مدالش را تقدیم شهید موسوی کرد   

 

 

 

   

صدیقه سادات فرزند شهید موسوی                                  

 

 

  

                                                                شهیدان جعفرخانی و حسین رضایی    

 

 

 

                                                       شهید محمد غفاری   

 

 

  

                                                             شهید مسلم احمدی پناه  

    

  

شهید احمدی پناه و دخترش

 

 

  

                                

                                                                        شهید علی بریهی 

   

 

                                           

  

                                                                        شهید خلیل عسگری 

 

 

 

                                                                 شهیدان مهدی مولانیا و خلیل عسگری

 

       

  

   

                                                                    

                                                                    شهیدان خلیل عسگری و مهدی مولانیا  

  

  

                 

                                                                           شهید مهدی مولانیا

  

         

                                                  ریحانه دختر شهید مهدی مولانیا  

 

 

  

                                                                       شهید محمد منتظرقائم  

 

                         

                                                          محمدطاها فرزند شهید منتظرقائم 

  

 

          

                                                       شهیدان آیت صدیقی نژاد و محمد سهرابی ثانی   

 

  

                                                        شهید آیت صدیقی نژاد و نوعروسش    

 

 

 

                                                                  شهید صمد امیدپور   

 

   

 

به خاطر خواهم سپرد شهدای صابرین را، به خاطر خواهم سپرد ویژگیهای اخلاقی و زندگیشان را ..... به خاطر خواهم سپرد که شهادت مفت نیست، به خاطر خواهم سپرد که امنیت و اقتدار را بهایی و خون بهایی است و چه زیبا آنان خون بها را پرداختند با خون خود برای عزت و اقتدارمان .....    

 

به خاطر خواهم سپرد داغ دل مادرنشان را، پدرانشان را، نوعروسانشان را، فرزندان نونهالشان را ....   

 

به خاطر دارم کلام زیبای شهید آوینی را: زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر  

 

  

جوان ایرانی به خاطر بسپار که این مردان بزرگ هم سن و سالان تو بودند....    

 

جوان ایرانی به خاطر بسپار که در هجوم اهریمنان فرهنگی، مردانی پرورش یافتند که هیچگاه آلوده اهریمن نشدند، زنانی پرورش یافتند بازکنننده راه شهادت همسرانشان؛ شهید مجتبی بابایی زاده گفته بود: من مطمئنم که همسرم مرا عاقبت بخیر میکند.  

 

 

       

                               وداع همسر شهید بابایی زاده با همسر شهیدش  

   

 

وقتی با بدحجابی و خودنمایی و اعمال و حرکات ضد فرهنگ دین و میهن در خیابانها و معابر جولان میدهی به یاد داشته باش که پا روی خون شهدای صابرین، پا روی دل مادر و پدر و همسر و فرزندان شهدای صابرین گذاشته ای.  

 

این شهدا اغلب متولدین دهه 60 هستند یعنی هم سن و سال بسیاری از جوانان امروزی... ..    

 

  

فیلمی کوتاه از پیکرهای چندتن از شهدای یگان صابرین را از نشانی زیر ببینید:  

 

 http://www.1bikas.com/post/69   

  

 

نشانی وبلاگی برخی شهدای صابرین:  

 

http://shahidan-saberin.mihanblog.com/  شهدای صابرین  

 

http://yazdan319.blogfa.com/1391/05 دوست شهید غفاری  

 

http://www.shahid-m-ghafari.blogfa.com/ شهید محمد غفاری  

 

http://shahidaliparvaresh.persianblog.ir/   شهید علی پرورش   

 

http://hamsafar-shohada.blogfa.com همسفر شهدا  

 

http://fhbn.blogfa.com/ شهید علی بریهی  

 

 http://shahidmojtaba-babaei.persianblog.ir شهید مجتبی بابایی زاده  

 

 http://chafievpelak.blogfa.com/ چفیه و پلاک، خواهر شهید منتظرقائم  

 

http://yosoffadaeinejad.blogfa.com/  شهید یوسف فدایی نژاد  

 

http://shahid-khalil.blogfa.com/  شهید خلیل عسگری  

 

http://aftabesardasht.blogfa.com/  آفتاب سردشت، شهید حسین رضایی   

  

http://shahidkomeil900620.blogfa.com/  شهید کمیل (مصطفی) صفری تبار   

  

http://moslemshahid.mihanblog.com/   شهید مسلم احمدی پناه    

 

http://hosseinpoor.ir// شهید حسن حسین پور    

 

http://www.montazerqaem70.blogfa.com/  شهید محمد منتظر قائم عج  

 

http://mahdi-molania.mihanblog.com/ شهید مهدی مولانیا    

  ۲رفیق 2 شهید    http://mostafakomeil.mihanblog.com 

  

شهید ادهم رسته نیا  http://rastehnya.blogfa.com/     

 

 

آرزونوشت:  

شهادت ای شهادت ناز شستت، پرستو کن مرا قربان دستت(حرف مفت زدم، من کجا و شهادت...؟)   

  

 

 

در خاطر نوشت: 

تا ابد در ذهنم ماجرایتان مانده است / روی دوش صحراها رد پایتان مانده است.    

  

 

 

التماس نوشت:  

مرا به یاد آرید آن روز که نیاز دارم......ای شهیدان...   

 

  

 

تأسف نوشت:  

بسیاری، بسیاری، بسیاری از این واقعه و واقعیات بی خبرند. شهدا را فقط متعلق به 8 سال دفاع مقدس می دانند. چرا؟ چون ما عادت نداریم بر ارزشهایمان تکیه کنیم و تأکید. همانطور که شهدای فتنه را پنهان کردیم، از صابرین هم تنها بسنده کردیم به فیلم تشییع شهید پرورش از رسانه به اصطلاح ملی...... نمیدانم چرا نمیخواهیم جوان ایرانی قهرمانان ملموس و نزدیک به خود را بشناسد؟!    

  

  

 

غربت نوشت: شهدای صابرین....  

  

  

  

 

پیام شهید نوشت :    

 

   

 

   

 لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید