کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

بازهم اثرات تابش انوار طلایی بنیاد شهید!!!

 

در هفته مردی و مردانگی، هفته بسیج: 

 

بازهم کوتاهی ها و جنایتهای بنیاد ضدشهید بر علیه ارزشی ترین انسانهای روی زمین: 

 

دل سوخته مادر شهید بروجردی  

  

 

به گزارش مشرق به نقل از فارس، روایت زیر ماجرای دیدار جمعی از خادمین شهدا و اعضای ستاد مرکزی راهیان نور با مادر سردار شهید «محمد بروجردی» فرمانده سپاه کردستان است؛ خادمین شهدا به بهانه راه‌اندازی اردوی راهیان نور شمالغرب به دیدار این مادر شجاع و سربلند رفتند اما حرف‌هایی شنیدند که شاید تصورش را هم نمی‌کردند؛ حرف‌هایی که از دل سوخته این مادر بزرگوار حکایت داشت؛ 

در حاشیه اتوبان شهید محلاتی، خانه‌ای است که مادر پیر شهید محمد بروجردی، فرمانده بلندآوازه سپاه کردستان در آن زندگی می‌کند. وارد خانه می‌شویم، مادر دیوارهای پکیده را نشان می‌دهد و می‌گوید «به آقایان بگو اگر خانه خودتان هم این طوری بود تحمل می‌کردید؟» بعد جمله‌ای دردناک‌تر می‌گوید «مثلاً خانواده شهیدیم! هیچ کس به ما سر نمی‌زند».

به او می‌گوییم «مادر داریم راهیان نور شمالغرب را راه می‌اندازیم تا مردم، محل شهادت آقا محمد شما را هم ببینند» دوباره بغضی می‌کند و می‌گوید «6 سال است کسی مرا به آنجا نبرده» بعد متوجه می‌شویم کسی هم نیست که حتی پنج‌شنبه‌ها این مادر عزیز را به گلزار شهدا ببرد.

او به قاب عکس گوشه اتاق که محمد از آن لبخند می‌زند، نگاهی می‌اندازد و ادامه می‌دهد «شب‌ها از تنهایی و هر سر و صدایی می‌ترسم». به او گفتیم «محمدتان که مواظبتان است، چرا می‌ترسید؟» پاسخ می‌دهد «اتفاقاً همسایه‌مان خواب دیده بود که محمد با اسلحه بالای پشت بام ایستاده و از من و خانه مراقبت می‌کند»....
  

 

 http://shafaf.ir/fa/pages/?cid=84902 

 

همسنگر بسیجی نوشت: 

ببخشید مادر، ما میدونیم که مادر شهیدی و تاج سری اما بلد نیستیم حرمت تاج سر نگه داریم میدونی چیه آخه کلاً ما مشغله زیاد داریم، گاهی از دوروبر میشنویم که اوضاع بنیاد خوب نیست ها اما خیلی باور نمی کنیم و با گفتن جملاتی از قبیل بنیاد به همشون میرسه، من خودم دیدم، مگه میشه بنیاد نرسه، حتما یه جای کار فلان جانباز و خانواده شهید ایراد داره که بنیاد قبول نمیکنه، حتما دروغ میگن و جانباز و خانواده شهید نیستند، زریبافان مرد خوبیه!!!!! و .... چرت و پرتهایی از این دست وجدان خودمون رو برای مدتی راحت کنیم... 

مادرجان ببخشید ما 5 شنبه ها میریم سر مزار پسرت دیگه، به خودت کار نداریم...آدرسشم دقیق بلدیم؛ قطعه 24؛ ردیف جلوی شهید چمران، تا دلت بخواد هم شعار بلدید بدیم ... مرد عمل هم قصه است... 

یه چیز دیگه رو هم بدون مادر! مسئولین قبلی بنیاد از فرط رسیدگی به شماها وقت نداشتن، به خاطر این فرصت برای شما یکی نداشتن. الان هم مسئول فعلی بنیاد ضدشهید به اسم زریبافان داره کار فرهنگی میکنه و دیگه اصلاً وقت نداره و  یه تیم از بچه های ساده شهدا دوروبرش جمع کرده که هواداریشو بکنن مثل سجاد شاکری که به اسم زریبافان قسم میخوره و نهایت وظیفه خودش میدونه که این چهره زشت رو تلطیف کنه....بسوز مادر که سوختن بخش مهم زندگی شماست... بسوز که اگه نسوزی چیکار کنی... 

حالا بیان شعار بدن و مارو متهم به دروغگویی و منفعت طلبی کنند!!!  

 

نمیدونم چطوری ارزشها و شهدا و ایثارگران با عشق به زریبافان که دشمن درجه یک ایثارگران بدبخته یکجا جمع میشه!!!! بعد بگن تهمت می زنید!!! 

 

عشق به زریبافان با عشق به شهدا و ایثارگران جمع شدنی است.....؟!  

 

آنها که ماندند باید کار زینبی کنند رو هم بیخیال مادر ...... 

 

 

شهید بروجردی یادنوشت:  

مکان شهادت شهید بروجردی، سه راه نقده است یعنی وقتی از ارومیه میخواید برید به مهاباد، بین راه به سه راهی می رسید که دست راست میره به نقده.... اسم 3 راه نقده برای مردم آذربایجان غربی نامی است مساوی با شهادت و خون و وحشت و ... . شهرهای جنوبی استان آذربایجانغربی کردنشینند مثل مهاباد و پیرانشهر و بوکان و سردشت و تا حدودی نقده .... شهر پیرانشهر با جبهه معروف حاج عمران که به عمق کردستان عراق میره هم در این مسیره ....  

شهید بروجردی در این نقطه به کمین گروهک کومله برخورده بودن... اینجا محل شهادت بسیاری از رزمندگان و حتی بعد از جنگ، بچه های سپاهه... 

هنوز هم وقتی برای دیدار از زادگاهم؛ ارومیه به آذربایجان میرم و برای سرکشی از فامیل در شهرهای مختلف  از مهاباد و 3 راه نقده رد میشم یاد اون روزهای کودکی می افتم که این جاده ها بسته بود و جولانگاه کومله ... اما آزادی و امنیت امروزشون خونبهای خونهای زیادیه.. یاد روزی افتادم که در گذر از این جاده به کمین کومله افتادیم ..دشمنی که در داخل خاک میهن بود ... اما آشنایی کامل پدر به زبان کردی نجاتمان داد...(در این استان کردها آذری بلدند و برخی آذریها هم کردی بلدند) آنها به هیچکس رحم نمی کردند ... هنوز وحشت اون لجظه ها رو به وضوح در ذهن دارم .... امنیت برقرار شد اما یادمون رفت کیا این کارو کردند ....فقط  قابشون کردیم زدیم به دیوار و اسمشونو گذاشتیم رو خیابونها ....... اما کجای زندگیهامون جای واقعی گرفتن؟؟؟؟ 

  

 

تعجب نوشت:  

خانواده شهید بروجردی و همسر و فرزندانش ..........؟؟؟؟!!!!  خبر از این مادر ندارن ؟؟؟؟ که لااقل ببرنش گلزار شهدا ؟؟؟!!!!

 

زخم دل نوشت: 

کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه میرسیم، نکند عکسشان را ببینیم و عکسشان عمل کنیم(که میکنیم)... 

  

بیزارنوشت:  

بیزارم از جمله شهدا شرمنده ایم ...این جمله راهی است برای فرار از درد وجدان و فرار از پذیرش هر تکلیف و مسئولیتی.... 

  

تکلیف نوشت: 

شهدا مکلفیم و ان شالله آماده به انجام ....اگر بیخیال سیره شما باشم با وجدانم نمیتونم کنار بیام ... شهدا آماده ام ... کاری به کسی ندارم ...از زمینیها الگو نمی گیرم که مرد عملند یا نه ...که اگر اینگونه باشم  از هیچ بودن به هیچ ترین می رسم ...مرا با کسی کاری نیست ...من با شما هستم ... سیره شما ...سیره شهدا ....شهدا بسم الله ... در این راه، چراغ راهم ولایت است و بس ...شاید به این طریق فقط به گرد خاک پایتان رسیدم.... خدا کند....

  

تاسف نوشت: 

متأسفم برای اونهایی که فکر میکنند شهدا خیلی هم آسمونی نبودند و با کمی تلاش میشه بهشون رسید....!!!! شهدا رو نشناختید!! کمی به سیره اونها نگاه کنید و سیره خودتون .....اونوقت: میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است ........   

وای بر اونهایی که فقط ظاهرند و ظاهر و ظاهر و ظاهر .... تیپهای خودتعریف کرده مخصوص !!!! و هرکی غیر مثل خودشون بود رو پرتاب میکنن از دایرشون به بیرون !!!! 

وای بر اونهایی که شهدا رو به تیپ و لباس و ظاهر خاص تعریف کردند و ....دیگران رو تخطئه ..... شهدا رو نشناختید .... نشناختید .... نشناختید .... ماهم نشناختیم ...اما میدونیم که گیر این جزئیات نبودند ....خوش به حال اونهایی که فهمیده اند شهدا که بودند و سیره اونها چی بود ...

 

  

 لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

 

جانبازان میهنم به دنبال شما هستم شما کجایید ؟

   

جانبازان میهنم به دنبال شما هستم شما کجایید ؟ 

 

سبز بودید وقتی زرد بودیم، با سبزی شما روییدیم ....زرد شدید وقتی سبز شدیم ...آیا پاس میداریم ریشه های سبزمان را ؟!  ریشه های سبز، دنبالتان هستم شما کجایید؟ کجایید که دیده نمی شوید؟ چرا انکار می شوید؟  

چند هزار نفر  از نیروهای اعزامی شهید شدند ؟ 

 

چند نفر از نیروهای اعزامی شهید نشدند ؟ 

 

آنها که شهید نشدند سالم برگشتند؟ 

 

آمار ۵۰ هزار نفری جانبازان شیمیایی طبق ادعای بنیاد آیا واقعی است ؟

 

جای بسی شرم که خودمان را انکار میکنیم ...

 

آن روزها که خیل عظیم مخلص ترین جوانان که طبق روایات، برترین انسانهای روی زمین بعد از اصحاب سیدالشهدا هستند (منهای معصومین) راهی جبهه ها بودند آیا تعدادشان فقط ۵۰ هزار نفر و کمی بیشتر بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

با این آمار مسخره بنیاد ضدشهید، ما هیچ حرفی در مجامع بین المللی نداریم و هیچ ادعایی برای غرامت ....همه کشورها چه برای جنگهای داخی و چه خارجی آمار درست دارند اما اینجا ما داریم خودمان را انکار میکنیم! 

 

چند هزار نفر شهید نشدند؟ کجا هستند ؟ آیا همان تعداد محدود جانبازانی که مردم می انگارند به آنها رسیدگی میشود تمامی جانبازان و آن جوانان ناب اعزامی هستند؟ 

 

بقیه کجا هستند ؟ 

 

در انزوا .... در تنهایی ...در خاموشی ... در فراموشی ... امان از فراموشی لاله ها .... 

 

راستی بیندیشید آن جوانان کجا هستند ؟ آن همه نیرو ؟ 

 

اونایی که سری در امور دارید یه سرجمع بزنید تعداد اعزامیها رو و کسر کنید تعداد شهدا رو و ببینید چندهزار می مونن؟ چندصد هزار؟ حالا اون چندصد هزار کجان؟ اون چندصد هزار چطوری جا میشن تو آسایشگاه ثارالله و بهشتی؟! چه تعداد مرفه اند و نیازی به کمکهای تکمیلی ندارن اون رو هم کسر کنید چندصد هزار موند؟ کجا رفتن این چندصد هزار؟ ظرفیت آسایشگاه ثارالله چقدره؟ 

 

من دروغ زیاد میگم... یه سر بزنید به قطعه صالحین بهشت زهرا، میشه قطعه ۴۵ یعنی قطعه ای که پدران و مادران و فرزندان شهدا رو دفن میکنن... به سنگ مزارها نگاه کنید ...سنگهای شهدای جانباز رو می بینید .....که عنوان شهید رو خیلی کوچیک نوشتن طوری که مشخص نیست. تاریخ ولادت و شهادت رو نوشتن. از روی عنوان تاریخ شهادت و سن اموات میتونی تشخیص بدی جانباز شهیدند. قطعه ۵۰ شهدا که جا داره ... فراواون هم جا داره ...چرا اینها تو قطعه شهدا نیستند ؟ چرا نمیذارن پرچم نصب بشه براشون ؟   

 

  غریب مادر ... 

 

 غریب مادر ... چه کشیدید ...؟ چه می کشید...؟   

ما الان به اینها داریم میگیم دروغگو؟! جانباز نیست؟ اینها رو داریم زیر سوال می بریم؟ تاریخ ایران از چندهزار سال پیش تا به الان افتخارآمیز بوده اما لکه سیاه تاریخ ایران، دوره ما خواهد بود که اینها زیر سوال رفتند و ما سکوت کردیم! آیندگان به ما چه خواهند گفت؟ خائن... بله خائنیم چون سکوت میکنیم  

 

حالا فهمیدید بقیه جانبازان کجا هستند ؟ در انزوا.... آخه طبق قوانبن مسخره بنیاد اگر جانبازی زیر ۵۰ ٪ شهید بشه از نظر بنیاد او متوفی است و نه شهید. مثل بابای دوستم که بر اثر خفگی عارضه شیمیایی تو بیمارستان ساسان شهید شد اما چون زیر ۵۰٪ بود گفتند متوفی تازه تهمت هم زدن و گفتن معتاد بعد با شکایت خانواده که البته به جایی نرسید گفتن اشتباه شده همون متوفی و تعهد گرفتن که عنوان شهید رو سنگ مزار ننویسن.... انقدر اینطوری رفتار  میکنن تا دونه دونه این عزیزان پر بکشن تا تموم بشن.... بماند تکلیف چندصد هزار جانبازی که نتونستن برای گناهکاران زمینی ثابت کنن که جانبازند یا اصلا دنبالش نرفتن.... آخه بدبختها شما نگید جانباز و شهید، مگه فرقی به حال خدا و فرشته هاش میکنه ؟! روسیاهی خودتون رو ثابت میکنه.... 

 

دیگه نگید چرا ؟ چراشو من نباید جوابگو باشم .... 

 

چرا بنیاد نمی رسه ؟ مگه میشه ؟ چرا فلان جانباز نمیتونه ثابت کنه جانبازیشو ؟ هزاران بار این سوالها رو از بنده می پرسن. من هم یک ایرانی مثل شما ...چراشو من نباید جوابگو باشم...باید یقه خائنین رو می گرفتیم که نگرفتیم ...  چراهاشو من میدونم اما کمی هم خودتون زحمت بکشید و برید دنبالش و کشف کنید...من کلاْ خسیس هم هستم...تصمیم دارم به راحتی اندوخته هامو منتقل نکنم.... زحمت بکشید و متوجه بشید حقایق رو ....  

 

  

 

  لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

 

به لطف خدا از عتبات عالیات برگشتم

 

سفرنامه کربلا 

  

به لطف خدا و عنایت ارباب و دعای دوستان و به کوری چشم بعضیها بازگشتم از عتبات عالیات. 

 

دعاگوی دوستان بودم و نایب الزیاره ... گرچه لایق نبودم اما همه جا به نیابت از شهدا و ایثارگران و امام خمینی و امام خامنه ای و همه ملتمسین دعا و دوستان و علی الخصوص کسانی که در قضیه جانباز رفیعی نژاد مارا همراهی کردند، همه جا نماز خواندم، دعا کردم، به اربابانمان سلام دادم... تو بین الحرمین که مرتب باید به روبرو و پشت سرت سلام بدی همه مدنظرم بودند ... روز عرفه که جای خود .... زیر گنبد ارباب حسین ع .... یادتان بودم... اما شکایت هم کردم از آنهایی که مسخره کردند، زیر سوال بردند، تهمت زدند, تهدید کردند   

 

به کوری چشم بعضیها که در کامنتها نوشته اند بری برنگردی و... بازهم انواع تهمتها، میگم که همسنگر بسیجی برگشت، آی بدبختها اگر هم برنمی گشت که شهید بود و مرگ در عتبات دعاست نه نفرین ناخواسته دعا کردید گرچه دعای شما هرگز به آسمان نمی رسد اما شماهایی که میخواستید همسنگر بسیجی برنگردد تا حلقوم فریاد برای ایثارگران خاموش شود، من تنها حلقوم نیستم  ... به کوری چشمتان برگشتم با عزمی جزم تر و حلقومی رساتر و فریادی بلندتر .... شما خود مرده اید و بوی گند مردارتان شهر را آزار میدهد...   

 

دلریش بی غیرت هرزه بدبخت .... که بنیاد ضدشهید آکنده از وجودهای کثیفی چون توست و نیز برخی مراکز حساس که متاسفانه کثافتهایی چون تو در آن نفوذ کرده اند ...من برگشتم...تا کور شود هر آنکه نتواند دید .... 

  

 

سفرنامه   

 

نجف اشرف  

 

غربت مزار مولا علی ع کاملا محسوس است. سنگینی خاصی دارد و مظلومیتش را فریاد میزند ...این را اکثر زائرین میگویند ...نجف خیلی شلوغ بود طوری که حدود یک ساعت و نیم در صف به قول خودشان تفتیش معطل میماندیم و جایتان خالی... بگویم از فرهنگ بسیار پایین مردم این سرزمین ....مردم اینجا را که میبینم یاد این می افتم که هیچ جا ایران نمیشه و انگار خداوند اسلام را خلق کرده برای ایران ... نه اشتباه نشه ما نژادپرست نیستیم و به گفته قرآن ان اکرمکم عندالله اتقیکم... اما مردم اینجا فرهنگ عجیبی دارند ... با اینکه همه چیزشان را مدیون ایرانند اما اردادتی به ایرانی ها ندارند و هنوز به ما چشم عجم نگاه میکنند....  

 

اینان با اینکه شیعه اند از دین چیز زیادی نمی  دانند.... جلوی ضریح مولا امیرالمومنین میخوابند و پاهایشان را دراز میکنند ...حتی آب دهان می اندازند...میخوابند و بلند میشوند و بدون وضو نماز میخوانند...نمازها را اشتباه  میخوانند... 

هرچی هم بهشون میگی نوم فی الحرم مکروه و ... با انواع جمله ها اما قبول نمیکنند... 

 

از برگزاری نمازجماعت که نگو افتضاح ...صداها در هم میپیچد ... مکان مختصری را به خانمها اختصاص داده اند در حالی که در امام رضا صحن انقلاب که صحن اصلی است متعلق به نماز جماعت بانوان است...مردان اینجا اصلا بلد نیستند به روش مردان مسلمان وقتی خانمی را دیدند کنار بکشند ...کلا عادت ندارند از کنار مانع جلوی راه عبور کنند بلکه با هیکلهای تنومندشان همه موانع را به کنار میزنند....و این ربطی به چشم پاکی یا ناپاکیشان ندارد.... 

 

در مسجد کوفه هنگام نماز مردان عراقی به راحتی از روی سر زنان سجده گزار رد میشوند و پا روی چادرها و و پاهای زنان میگذارند .... گویی هیچ تعریفی از عدم اختلاط زن و مرد برای اینها نشده ... معذرت خواهی که در فرهنگشان وجود ندارد. به چند نفر از خانمها گفته بودند عجوزه!! خانمی پیش همسرش بوده و به اجناس مغازه نگاه کرده اما خرید نکرده بود صاحب مغازه آب دهان انداخته بود ....  

 

  

کربلای معلی  

 

جاتون خالی روز عرفه و  عشق ارباب ...اما ازدحام جمعیت حالی برایمان نمیگذاشت البته هرچقدر هم شلوغ اما به شلوغی امام رضا ع نیست اما قضیه اینه که عراقیها با هیکلهای بسیار تنوموندشان حسابی ایرانیها را مجروح میکردند...دورو بر ضریح فقط اعراب بودند چون ایرانیها جرات حرکت نداشتند. خلاصه جسمی مجروح از کتکهای اعراب به ایران آوردیم .....مردمی هستند فوق العاده خشن.... زنان عرب اگر از کنار یک زن قوی هیکل ایرانی فقط اگر رد شوند هم آن بنده خدا به کناری پرتاب خواهد شد چه برسد به اینکه اینها با تمام قوا زائران ایرانی را نمیگم هل میدادند بلکه پرتاب میکردند و با دستهایشان سر و گردن و بازوهای ما را نشانه رفته و مجروحمان میکردند ... جایتان خالی همه ایرانیها شاکی بودند. اگر هم اعتراض میکردیم با آن صداهای بلندشان یه عالمه فحش و بدوبیراه نثارمان میکردند.. مثلا: هنگام نماز کنار بنده جایی بود که فقط یک کودک میتونست اونجا جا بشه، بانویی چند تُنی آمد و با یک ضربه من و همراهم رو پرتاب کرد و نشست ...هرچی بهش گفتیم لاحلال .... انگار نه انگار و ما ماندیم بدون جا برای نماز... هنگام رفتن هم دستهای نامبارکش را بر جسمهای ما نهاد و بلند شد و ما فشار قبر را حس کردیم نیم خیز که شد برای تکیه گاهی دیگر دست بر گِردی سر ما گذاشت و تمام وزن 170-80 کیلوییش   مارو له و خورد و خمیر کرد و در آن شکنجه گاه فریاد یازهرا سر دادیم ...مگه بلند میشد ... یازهرا میگفتم و به زحمت دستهاشو از رو سرم کندم و یک دعوای حسابی کردیم... 

 

جاتون خالی که خادمین حرم فقط به ایرانیها تذکر میدادند و اصلا به خودشون کاری نداشتن...ما رو حسابی تفتیش میکردن اما به اهالی خودشون اجازه میدادن زیرزیرکی موبایل ببرن داخل... خادمین حرم ها فوق العاده خشن و بی ادب بودند. برای جلوگیری از ازدحام مارو میگرفتند و با فشار هرچه تمام پرت میکردند و میگفتند یالاه خانم .... اما به اون اعمال اهالی خودشون اصلا کاری نداشتند .... واقعا که اون حرم هار رو ما ساختیم ...عراقیها تو همه چیز مدیون ایرانیها هستند اما اصلا ارادتی به ما ندارند ....  

خادمی دوست ما رو با فشار تمام پرتاب کرد و من هم به شدت اعتراض کردم و صداهامون بالا گرفت گفتم همه چیزتون رو مدیون مایید فوری گفت لا لا لا لا  گفتم این چه رفتاریه ما زائر حسینیم حق ندارید با ما اینطوری رفتار کنید و ...یه دنیا فحش و بدوبیراه از سمت بانوان عراقی حواله ما شد...اگر ایرانی کوچکترین اعتراضی بکنه کلی بهش فحش میدن.... 

 

وای نمیدونید دوستان ... خدا دوتا دست به اینها داده که با اون هرچی جلوشون بود رو محو و نابود کنن.....پا رو چشمت بزاره و چشمت دربیاد ککشون نمیگزه..نماز میخونی میاد هلت میده اونور و خودش می ایسته...میاد مهرتو برمیداره و میمونی .... 

 

گفتم کی گفته امام رضا غریبه ؟! امام رضا مهمون نازنین ایرانیهاست و عزیز ...خادمینش با اون ازدحام زائرارو نوازش میکنن اما اینها با کمترین شلوغی مارو میزنن.... 

 

جا داره سازمان حج و زیارت اعتراض کنه و خادمین اونها پیش ایرانیها آموزش ببینن.... حق ندارن به ایرانیها توهین کنن.....اینها حتی عرضه برگزاری یه نماز جماعت رو ندارن .... یه دفعه میبینی وسط صف نماز جماعت، تبدیل به محل رفت و آمد شده و اتصال به هم خورده ....  

 

در تل زینبیه مشغول نماز بودم که زن عربی اومد و اصرار داشت که برو اونور ...حالا چی ....میخواست نوبت صف نایسته و از وسط نرده رد بشه و بره جلو ..من هم مشغول نماز .. نمیذاشت نمازم رو تمام کنم چون جلوم ایستاده بود و نمیشد سجده کنم به زحمت سجده رفتم ایندفعه نذاشت بلند شم از سجده ... چقدر فحش داد بهم... آخرش هم در حال سجده عنایتی کرد و کتکمون زد .... 

 

نه اصلا به ذهنتون نیاد حرم امام رضا و شلوغی و هل دادنها و چادر به کمر بستن و جلو رفتن ..اونجا فقط فشار جمعیته و فشار و هل به سمت جلو ...اما چشمتون روز بد نبینه اینجا تو این حرمها اعراب کتکتون میزنن و فحش میدن و با هیکلهای دیزلی لهت میکنن... وقتی جلوش باشی با دستهاش سر و گردنتونو له میکنه و با ضربه آرنجها هم سمت چپ و راستشو درو میکنه و به راحتی راه باز میکنه ... جاتون خالی جلوی ضریح ارباب ضربه ای به بینی همسنگر بسیجی زدند که برای چند لحظه اون دنیا رفتم و اومدم ..... 

 

اما زائرین لبنانی و هندی و افغانی و پاکستانی و  عمانی و شیعیان عربستانی اصلا اینطور نبودند .... این عراقیها موجودات خشن عجیبی هستند ....وقتی جلوی ضریح نمیتونه دست به ضریح بزنه فوری به کمک 2 آرنج و 10 انگشت دست و ضربه های جسم قوی و با زبان مملو از فحش همه رو درو میکنه و دست به ضریح میکشه  

 

جالبترین نکته اینجاست که فریاد میزنند لبیک یا حسین و الهم صلی علی محمد و آل محد و  یا الله.... و درو میکنند ...انگار آقا دزده بره دزدی و بگه بسم الله خدایا به امید تو .... 

  

 

سامرا  

 

روزی که راهی سامرا بودیم کاروان قبل از ما به مین برخورده بودن و شهادت 3 نفر .... غربت و مظلومیت سامرا آدمو کباب میکنه ....همه جا تخریب شده ....خدایا چه فاجعه ای ....مظلومیت اهل بیت رو اینجا میتونی درک کنی البته کمی از اون مظلومیت رو .... 2 سال پیش که اومدم عتبات، سامرا نرفتیم ... الان هم امنیت نداره  

یه چیزی خیلی آدمو آزار میداد تو سامرا : زنان شیعه فوق العاده بدحجاب و آرایش کرده ...آخه نزدیک بغداده سامرا ... با بلوز شلوارهای تنگ و آرایشهای عربی غلیظ میان زیارت و فقط هنگام ورود به حرم چادر سر میکنن... با اون وضعشون از جلوی این نیروهای امنیتی رد میشن و ..... افتضاح بودن .... 

  

  

کاظمین    

اینجا کمی دلت آروم میگیره چون دو تا گنبد زیبا کار هم میبینی و باصفا....اینجا تعمیر شده و از اون خرابیها خبری نیست.... اینجا فرصتی دست داد و حسابی در کنار ضریح صفا کردیم . 

  

  

بغداد  

 

از سامرا رفتیم به هتلی در بغداد تا شب بمونیم و روز آخر از بغداد راهی کاظمین شدیم.  

جالبترین بخش سفر.....بازهم جاتون خالی ... راننده آشنایی چندانی به بغداد نداشت ...چشمتون روز بد نبینه ... حدود 2 ساعت و نیم طواف کردیم بغداد رو .. همه جای این شهر دربه داغون رو دیدیم ... راننده میرفت و دور باطلی میزد و میخوردیم تو هر دوری به ترافیک و معطلی ....همه جای بغدادو دیدیم ..دیگه اعصاب برای کسی نمونده بود ....چه ها که تو بغداد ندیدیدم ... پایتخت کشور اسلامی شیعه پر بود از مغازه های مشروب فروشی یا به قول آقایون کاروان که میگفتن بچه بچه ها آب شنگولی آب شنگولی !!!!  

سینماهای بغداد ... چشمها را باید بست و ندید تصاویر سردر سینماهای این شهر رو .... تصاویر زنان عرب نمیه عریان که حکایت از محتوای فیلمها داشت....  

مغازه های آب شنگولی و سینماهایی با فیلمهای مستهجن ...آیا جوانان این دیار شیعه سالم باقی خواهند ماند؟ چرا تیشه به ریشه خود میزنند؟ شاید زمانی به خود آمدند که دیدند از درون پوسیده اند .... آیا این مملکت با داشتن 6 امام شیعه و ظرفیت معنوی بالا نمیتواند جلوی چنین مفاسدی را بگیرد؟   

  

  

 

تأسف نوشت : جلوی گنبد حرم ارباب ساختمون زدن که جرء خود حرمه، دیگه گنبد ارباب رو از بین الحرمین نمی بینی، فقط وقتی جلوی حرم حضرت ابوالفضل ع هستی گنبد امام حسین ع دیده میشه اونهم فقط دو سوم گنبد، وسط بین الحرمین که رسیدی دیگه چیزی نمی بینی .. افسوس... عقل کدوم ناقص العقلی این طرح رو داده ...؟! 

 

 

نتیجه نوشت : فکر میکنم مرحوم عبدالباسط بود که گفته بود قرآن در عربستان نازل در مصر قرائت و در ایران عمل شد .... قدر وطنمون و دینمون رو بدونیم ...راست گفت شهید مطهری : خدمات متقابل اسلام و ایران ... اسلام در هیچ جایی به اندازه ایران رشد نکرد .... سرزمین من ایران .... هرجایی غیر از ایران رفتم دیدم عاطفه ایرانی، حرمت ایرانی، ارزشهای ایرانی، دین ایرانی یه چیز دیگه است ..... قدرشو بدونیم که ماحصل خون هزازان هزار شهید و جانفشانی و جانبازی هزاران جانباز و ایثارگره....  

 

 

 آروزنوشت : اللهم ارزقنا توفیق الزیارت الکربلا  

 

 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.        





  

 

 

  

راهی عتباتم...

 

  

 ما رفتیم زیارت ارباب حسین ع.... 

  

 

 

 

شهید آوینی وطنم گفت : 

 

تاریخ از قلب عاشوراست که سرچشمه می گیرد و اگر حقیقت را بخواهی هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است و کاروان تاریخ روان است و یاران عاشورایی امام یکایک پای بر سیاره زمین می گذارند و خود را به صحرای کربلا می رسانند. 

 

 

ما رفتیم زیارت ارباب ...

 

راهی عتباتم  

 

دعاگوی همه دوستان هستم  

 

اما  

 

اما  

 

اما  

 

چشمم که افتاد به گنبد حرم ارباب... اول سلام میدم بعد .... 

 

 

صبحهای بین الحرمین و کبوتراش..... یاد همه اونایی هستم که به هر نحوی که از دستشون برمی آمد ما رو تنها نذاشتن... کمک مالی کردن به جانباز در حد هرچند کم ... یا تماس تلفنی با جانباز داشتن ... به هر طریقی ...زیر گنبد ارباب دعاگوشون هستم  

 

گفتن که روز محشر اولین گروهی که بخشیده میشن زائرین ارباب حسین ع در روز عرفه هستند... درسته روسیاهی مثل من لیاقت نداره اما گفته پروردگار که سرجاشه ....به امید این بخشش، ارباب راهم داد به حرمش ...روز عرفه ... 

  

 

روز عرفه زیر گنبد ارباب  

  

روز عرفه زیر گنبد ارباب که هیچ دعایی اونجا رد نمیشه ، دستهامو  بالا میبرم و شکایت میکنم از تمام کسانی که به ایثارگران وطنم خیانت کردند.. از کسانی که از خائنین به باقی الشهدا دفاع کردن...از تمام کسانی که قضیه جانباز رفیعی نژاد رو شنیدن، خوندن، دیدن و رد شدن مثل یک اس ام اسی که بی هدف رسیده باشه ... چقدر بدبختند اونهایی که به جای دعا زیر گنبد ارباب، شکایت خواهد شد ازشون... چه مسئولین چه مردم عادی ...  

شکایت خواهم کرد از کسانی که تهمت زدند و تهدید کردند همچون موجودات کثیفی مانند دلریش ...

 

   

 

کربلا نوشت : 

 

یاحسین غریب مادر  تویی ارباب دل من ... 

 

یل کربلا ابالفضل قربون اون قد و بالات... 

 

چه حالی داره ای خدا سینه زدن تو کربلا ... 

  

تموم مردم دنیا مارو میخونن دیوونه ... آره ما دیوونه هستیم بی خیال این زمونه 

 

 

 

پاس نوشت: 

 

پاس می دارم یاد و نام و راه و سیره شهدای وطنم را  

 

خدایا لحظه ای از شهدا دورم نکن...اشتباه گفتم خدایا لحظه ای از سیره شهدا دورم نکن 

 

خدایا دورم کن از روزمرگی 

 

دورم کن از شنیدن و دیدن غربت جانبازان وطنم و به راحتی گذشتن از آن  

 

پاس می دارم مردانگی و رشادتت را برادر جانبازم گرچه امروز در وضعیت نامناسبی می بینمت.

 

 

  

 دوستان گرامی اگر سوالی دارید یا خبری و هرچیزی در مورد جانباز رفیعی نژاد، به وبلاگ زیر مراجعه کنید. مدیر این وبلاگ در مدتی که بنده نیستم جوابگوی شما خواهند بود.   

 

 

 http://www.shahid-gholampoor.blogfa.com

 

 

 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

 

 

 

 

سیره شهدا و ما ........!!!!

  

 

بنام خدای شهیدان و جانبازان

  

 

 

شهید حسین بیدخ در  سال 1342 در دزفول متولد و در فروردین 1361 در عملیات فتح المبین به شهادت رسید 

 

این شهید عارف 19 ساله دست نوشته هایی دارد که زبان حال امروز ماست... زبان حال بی خیالیهای امروز ما ... روزمرگیهای امروز ما ... فراموشی وظیفه در امروز ما .... ادعاهای امروز ما ... 

  

 

او می گوید :      

  

فراموشم مکن  

از دردی بزرگتر در هراسم ، از رنجی بزرگ در وحشتم. از اینکه برایم بگریی یا بخندی بی خیالم. اما از اینکه فرداها،در کوره راهها در شادیها، در جشنها، در مسیر بزرگ زندگی بدست فراموشیم سپاری در وحشتم. وحشتی که زندگی را برایم مرگ می کند و آخرت را نیز برایم دنیا . 

 

 

حس می کنم شهیدان روزی از یاد می روند!  

برادر چیزی نداشتم، پیامی نداشتم، اما با رفتنم از دردی بزرگ بر خود مینالم، حس میکنم فرداها، در راهها وقتی زمان گذشته را از یاد می برد و آینده فراموشکدة گذشته میشود شهیدان از یاد میروند.  

 

  

یاد من راه من است   

اینکه میگویم از یادم مبر، برادر منظورم این نیست که گورستان را منزلگاه من بدانی و هر شب جمعه در آنجا حاضر شوی و گریه کنی ! برادر، یاد من راه من است . 

   

  

پیشگویی !  

از اینکه فرداها اینهمه خون برادرانم که نوید دهندة هزاران لاله در بهاران فرداست، از یاد رود بیمناکم. از اینکه فرداها به ضعیفان نَرِسَند، ثروتمندان مالکان زمین شوند، ضعیفان درد کشیدگان روزگار گردند، شهیدان از یاد رفتگان شوند، خون شهیدان به استهزاء گرفته شود، زندگی در آن دنیا برایم تار میشود . 

 

منبع جملات شهید : http://rounash.com/?p=2182 

 

   

 

همسنگر بسیجی نوشت :   

 

حالا ما کجاییم که ادعای عمار حضرت ماه بودن کنیم ؟ کجاییم که آرزوی شهادت کنیم؟ عمارها چگونه اند؟ شهدا چگونه اند ؟ ما چگونه؟  حالا وقت آن است که خجالت بکشیم 

 

راست گفتی شهید بیدخ ... ما زودتر از آنچه که باید فراموششان کردیم ... شهدا را یعنی شما را فراموش کردیم ... دلخوش کردیم به گلزار شهدا رفتن ... خود را رهرو شهدا پنداشتیم ... دستها را هم بلند کردیم و گفتیم اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک ...اما سیبلک چه بود نفهمیدیم ... راه کجاست؟ فقط میدانیم که راه را شما گشودید و آسفالت کردید اما ما حتی زحمت پیمودن آن جاده را تا آخر به خود ندادیم ...   

ما از شما زیاد گفتیم اما از سیره شما نگفتیم ... سیره شهدا... همان متاع فراموش شده امروز ... شهید بیدخ!  باقی الشهدا را تنها گذاشتیم تا در انزواها بپوسند ... حتی از دشمنان آنها حمایت هم کردیم... بیمناک بودی شهید ... به جایی وصل بودی که بیمناکی را خبر میگرفتی ... درست بود ... بیمناک از وضعیت ما و باقی الشهدا ...جانبازان، گمنامان در انزوا شدند ... 

 

شهید بیدخ گاهی از دست خودی هم خوردیم .... فرزند شهید هم دیدیم که حامی خائنین ایثارگران بود ... بیمناک بودی از آینده ... آینده ای که من در آن زندگی نه که مردگی میکنم ..چون زندگی بی شهدا ننگ بود... زندگی ما بی شهداست اگر با شهدا بود یاران و همرزمان شهدا را تنها رها نمی کردیم و بسنده نمی کردیم به تنها، تاسف خوردن و بی خیال رد شدن ..................... 

 

راست گفتی شهید بیدخ و راست گفت شهید آوینی که ما زمین نشینان عادات سخیفیم ...................  

  

    

 

ان شاالله نوشت : 

 

کمی اکسیژن ... کمی تنفس ... در این فضای سنگین ... پوسیدم خدایا ... کمی تعهد و کمی انجام تکلیفم آرزوست... کمی انسانهای مخلصم آرزوست .... کمی نشنیدن شهدا شرمنده ایمم آرزوست ... کمی تنها اظهار تاسف نکردنم آرزوست ... کمی کم شعار دادنم آرزوست ... کمی لااقل سکوت کردنم آرزوست ... کمی عملم آرزوست ... کمی به خود آمدنم آرزوست ... خدایا عطا کن ... عطا کن ... عطا کن ... زنان و مردان جبهه ام آرزوست ... آسایش باقی الشهدایم آرزوست .... خفه شدن یاوه گویانم آرزوست ... خفه شدن حامیان دشمنان ایثارگرانم آرزوست ... با یزید محشور شدن خائنین بنیاد شهید با یزیدم آرزوست ... هدایت فرزندان شهید فریب خورده توسط بنیاد ضدشهیدم آرزوست .... به زمین گرم خوردن تهمت زنندگان و تهدیدکنندگانم آرزوست...به تیر غیب گرفتار شدن زریبافانم آرزوست ... آمین رب العالمین ... میدانم پروردگار شهیدان که دور نیست آن روز ... 

 

    

 

یادنوشت:      

 

8 آبان و شهید فهمیده و قیصر امین پور ... انسانهای بزرگ... همچو اینانم آرزوست...  

 

  

 

در آینده نوشت

 

صریح و شفاف با آقای سجاد شاکری فرزند شهید 

 

    

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

 

 

 

 

 

ج ا ن ب ا ز چند بخشه؟..........

 

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم.......... 

 

همایش داریم ... یادواره داریم ... جشنواره داریم ... پاسداشت داریم ...  اما برای تو وقت نداریم ... 

    

 

 جانباز و برادر شهیدی که در نمازجمعه گدایی می کند !!!!!! وای بر ما .............. 

 

می زنیم تو گوشت اما برات یادواره برگزار می کنیم... میدونی چیه ؟ راستشو بخوای تاریخ مصرفت تموم شده... یه زمانی به زور بازوت و به ایثار و مردونگیت نیاز داشتیم اما الان که اون خطرها از سرمون گذشته نیازی بهت نداریم... اصلاً شماها کی هستید؟ مگه ما گفتیم برید جنگ؟ برید دردهاتونو به همون کسانی بگید که فرستادنتون جنگ... ای بابا به من چه که شیمیاییه.... به من چه که جانبازه...  

 

برادر ببخشید برای تو وقت نداریم ما .... البته عارضم به حضور شما که بابت ایثارهایی که من میکنم شهدا شاهدند و شفاعت 100 درصده .... چون من حجاب دارم و راه پیمایی میرم و عمار آقا هم که هستم به زعم خودم...برادر جانباز شما هم که میدونم فداکاری کردی و عزیزی و تاج سری و ....اما جان من، من یکیو بی خیال شو ...من کار دارم... زن و بچه دارم...گرفتارم... میدونی که این روزا گرفتاری زیاده... زنم غر میزنه... مادر شوهرم  هر 5 شنبه روضه داره وقت نمیکنم... شوهرم راضی نیست...بچه مدرسه ای دارم ... نوزاد دارم میدونی که بچه رو از آب و گل درآوردن مکافاته... درس دارم... تحقیق و دانشگاه ...کنکور دارم ... ارشد دارم .... راه پیمایی باشه میام ....اما برادر بیخیال ما شو ... همین که دوست داریم کافیه ... اگر هم احیاناً بشنویم مشکلی چیزی داری از دور برات اظهار همدردی میکنیم البته اگر باور کردیم. شعر هم برات میگیم . باشه؟ شهید شدی شفاعت یادت نره .....برای تشییعت حتما میام البته اگر شهید اعلام شدی...

 

خدا رحمت کنه ابوالفضل سپهر رو که سالها پیش چنان درد و مشکلات و اجحاف به جانبازان رو به کلام می کشید که همه تصور میکردند بچه جنگ بوده و رزمنده، در حالی که سنش به رزمندگی اون دوران نمی خورد...  

 

بی دردها بیاید و بگید بابای خودم جانبازه و جانبازان تحت هیچ شرایطی دم برنمیارن ...!!!! جانباز نباید صداش دربیاد ..اگر کمک خواست جانباز نیست...!!!!  

مدعیان شما هم بیاید و بگید که بابا زریبافان، این پدر دلسوز، شب و روز در فکر ایثارگرانه ، بنیاد وظیفه خدماتی نداره بلکه وظیفه کار فرهنگی کردن دارهُ....!!!! 

 

گل بگیرین در اون بنیادتون رو ....

 

 

در آینده نوشت : صریح و شفاف با آقای سجاد شاکری 

 

 

  

 

 لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.