کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

علی استون تولدت مبارک

 

علی استون تولدت مبارک  

 

  

 

نهضت جهانی اسلام در حال فتح تمام قله های دنیا و ایران من؛ پرچم دار و طلایه دار نهضت 

 

وعده الهی نصرت و پیروزی است 

 

نصرمن الله و فتح قریب 

 

و من شیعه ام ...  

 

و تو متولد شدی

 

برای نهضت جهانی اسلام 

 

برای ظهور  موعود: مهدی عج

 

علی استون تولدت، شیعه شدنت مبارک 

 

من ایرانیم  

 

طلایه دار ظهور موعود

 

من ایرانیم با یک تاریخ، عظمت و افتخار، با تمدنی چندهزار ساله 

 

من ایرانیم با یک عقبه فرهنگی چندهزار ساله 

 

رسیدم به اینک...که میشوم طلایه دار بیداری اسلامی  

 

با زعامت بزرگترین رهبر جهان، حضرت امام خامنه ای  

  

 

 

آنچه دارم از خون شهیدان میهنم است 

  

 

 

از نفسهای شیمیایی جانبازان میهنم است  

 

 

 

علی استون پیوستنت به دنیای تشیع و بیداری اسلامی مبارک  

 

ورودت به میهن من، ایران سرافراز من گرامی 

 

من ایرانیم  

 

دشمن صهیونیست

 

حامی و دوستدار تمامی انسانهای آزاده 

 

این دین من است 

 

پاکی و مهر، آئین سرزمین من است 

 

 

  

 

 تخت جمشید: سرباز ایرانی با مهر و دوستی، دست مردمان سرزمینهای تابعه ایران را برای راهنمایی مسیر به سمت پادشاه گرفته است.

 

 

ورودت به سرزمین من؛ ایران، گرامی    

 

 

 امضاء: از طرف هم کیش ایرانیت: یک وبلاگ نویس ایرانی 

  

 

 

 

 In the name of God   

 

 hello my brother   

 

 Ali Stone! Happy Birthday
 

ISLAM  Global campaign to conquer all the peaks in the world  and  my Iran is Staminate and the scout movement.

God has promised victory and triumph

And I'm Shia ...
 
And you born
 
for the ISLAM  Global Campaign
 
For The advent of the Promised ؛ MAHDI    

 

Ali Stone! happy  birthday, Happy to be Muslim 


 I am Iranian  

 

Forefront of The advent of the Promised     

 

I am Iranian With a great and proud History ، with several  thousand civilization

  

with a Several thousand years cultural  Backing


 Now ... when I came to the forefront of Islamic Awakening

With the Led by the world's greatest leader ؛ Imam Khamenei
 

What is …my blood of the martyrs motherland 


my Chemically breathing of the injureds motherland


Ali Stone!  Welcome to Wave of Islamic Awakening،  to shia world


Welcome to my country, Iran   

 

I am Iranian 


enemy of Zionism

Supporter and friend of all Positive people in the world   

 

This is my religion 


Purity and Friendship is my land Regulation   

 

 Welcome to my land, Iran  


Signature:  On behalf of  your Iranian Coreligionist
 : An Iranian blogger

  

 

 

 

 لطفاً جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

 

 

شهر شب خاموشه، شهیدا بیدار ...

 

شهر شب خاموشه، شهیدا بیدار 

 

خط خونشون، رو تن دیوار، مونده یادگار ............... 

 

   

  

انقلاب با خون بدست آمد، با شکنجه. برای انقلاب سیلی هم که نخوردم، آیا خون دل هم نخورم؟ دفاع کلامی هم نکنم؟ آنجا که زیر سوالش می برند؟ آنجا که راه پیمایی را به سخره می گیرند، آنجا که .....     آن هنگام، همسنگر بسیجی به یاد آور شهدا را که خط خونشون، رو تن دیوار، مونده یادگار ................ 

 

 

 اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی میشد .........  

 

 

به یادآور زندان، ساواک، شکنجه، احمد احمد، مرضیه دباغ، سوزاندن بدن، کندن پوست، اتصال برق به بدن، ناخن کشیدن، با مته بدن را سوراخ کردن، بدن را تکه تکه بریدن در حالت زنده و ....  

  

همسنگر بسیجی تو برای انقلاب چه کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

آیا از دفاع کلامی هم دریغ میکنی؟  

به یادآر : سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن 

شهدا راه را باز کردند.....راه تو ناهموار و سخت نیست همسنگر بسیجی 

به شهدا بیندیش:خط خونشون، رو تن دیوار ،مونده یادگار ............... 

 

آیا سکوت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

دلت میاد بی انصاف در برابر این خونها سکوت کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

  

دلت میاد در برابر شهدای نازنینمون سکوت کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟     

  

  

  

 

شهر شب خاموشه، شهیدا بیدار 

 

خط خونشون، رو تن دیوار ،مونده یادگار ............... 

   

    

لطفاً جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 





  

 

 

۲۲ بهمن می آییم برای ......

 

یا رسول الله ، یا صادق آل محمد

  

 

  

 

۲۲ بهمن   

 

الله اکبر الله اکبر الله اکبر   

 

می آییم برای تودهنی زدن به تمام دشمنان داخلی و خارجی  

 

انقلاب با خون و شکنجه پیروز شد  

  

  

  

   

 

با خون و شیمیایی و شکنجه و ترور و سوختن حفظ شد 

 

با ایستادگی در برابر اغتشاش و شکنجه و شهادت با سنگباران و قمه و اسلحه و زیرگرفتن با خودرو  و ... بیمه شد   

 

با شهادت و جهاد علمی بیمه تکمیلی شد  

 

و اینک ثمره شهادت شهیدان برای ما : 22 بهمن 

 

 

می آییم برای :   

 

 برای دفاع و یاری خامنه ای کبیر  

   

 

 

برای عزت دین و آب و خاک   

 

برای پاسخ به ندای هل من ناصر شهیدان 

 

برای پاسداشت ریه های شیمیایی و نفسهای به شماره افتاده 

   

  

 

 

   برای پاسداشت دست و پاهای قطع شده ای که زودتر از صاحبانشان پیش شهدا رفتند 

 

   

برای پاسداشت چشمهایی که به دنیا بسته شد و به بهشت باز 

  

  

   

برای پاسداشت نخاعهایی که قطع شدند تا بایستیم    

  

   

برای نشاندن لبخندی بر لبان پدر شهید، برای شادی دل داغدار مادر شهید  

 

  

    

برای آرام گرفتن مادران شهدای گمنام راه بصیرت 

 

برای پایمال نشدن خون شهدای راه بصیرت که هنوز نمیدانیم چند نفر بودند و که بودند  

 

 

 

 برای التیام درد چشمها و دلهای رزمندگانی که شاهد سوختن های سه راه شهادت بوده اند    

   

 

 

برای پاسداشت پیشانیهایی که مهر قناسه گرفتند تا امروز  پیشانی هایمان بلند از عزت باشد  

  

   

برای پاسداشت زبانی که تکلمش قطع شد تا ما شعار زبانش باشیم 

  

  

 

  برای پاسداشت سرمازدگیهای ماووت و گرمازدگیهای شلمچه 

   

  

  

برای پاسداشت شهدایی که قندیل بستند در کردستان، هلاک شدند از عطش در جنوب 

 

   

 

 برای پاسداشت ایستادگیهای اسارت 

 

برای مرهم شدن برای چشمهای همیشه منتظر و به راه مادر شهید گمنام 

   

 

 برای شادی و رضایت ارواح مادران و پدران شهدایی که در میانمان نیستند  

 

برای پاسخ به نگرانیهای شهید همت، پشت بی سیم  

 

برای جانبازانی که نمی توانند بخوابند تا بخوابیم 

 

 

   برای زخم بسترها  

  

برای تنهایی ها  

 

برای تشنگی ها 

 

برای خونها 

   

  

برای سوختن ها 

 

برای یخ زدن ها 

 

برای تکه تکه شدن ها  

 

 

 برای وصیت نامه ها  

  

 

 

برای میدان های مین  

 

 

 

برای روی سیم خاردار خوابیدن ها  

 

  برای در اروند و کارون غرق شدن ها    

 

  

برای شهدای ناوچه های خلیج پارس 

 

برای شهدای اقتدار میهن؛ هواپیمای130-30  

 

برای شهدای وحدت 

 

برای شهید گلدوی و حماسه اش  

 

برای فهمیدن فهمیده ها 

 

برای زیر آب خفه شدن ها به خاطر عملیاتها 

 

برای شکمهای سوراخ شده با موانع خورشیدی  

 

 

   برای جسمهای آبکش شده از تیربار  

 

برای یاحسین و یازهرا گفتن ها 

 

برای خالی کردن قمقمه و یا ابالفضل ها  

  

 

 

برای  انفجارها   

 

برای متوسلیان و  یارانش

  

 

 

برای گردان های کمیل و حنظله 

 

برای عطشهای فکه 

 

برای خون های شلمچه 

 

برای سرهای بریده کردستان 

 

  

  

برای سوختن ها و چفیه در دهان گذاشتن ها تا مبادا صدای ضجه ای عملیات رو لو دهد 

 

برای استخوانهای جا مانده در دشت 

 

 

برای شهدای غائله سیستان وبلوچستان    

 

برای شهدای غائله ترکمن صحرا   

 

برای شهدای ترور  

 

برای پاسداران سر بریده محافظ انقلاب

 

برای شهدای مبارزه با مواد مخدر  

  

 برای شهدای شکنجه  

 

برای شهدای مبارزه با پژاک   

 

  

برای شهدای جهاد علمی 

 

 

 برای آرمیتای شهید رضایی نژاد 

  

 

 

برای شهید احمدی روشن و علیرضای چشم به راه بابا  

 

 

 

 برای عزت برای عزت برای عزت  

 

 

برای ایران 

 

 

برای نهضت جهانی اسلام   

  

برای ظهور   

 

برای مهدی زهرا

 

  

   

   

 

لطفاً جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

  

 

مدیریت فوق العاده سیدحسن خمینی

 

روح خدا خمینی عهدم شکستنی نیست، بیعت ما با امام هرگز گسستنی نیست. 

 

 

 

 

چرا سیدحسن خمینی شد متولی امور امام، نمیدانم!  

 

اون از مدیریتش در مرکز حذف آثار امام، اون از مدیریتش در سایت جماران، اون از مراودات نزدیکش با سران فتنه، اون از رابطه اش با نورعلی تابنده رئیس فرقه دراویش گنابادی، اون از تبعیت محضش از پدرخانمش؛ موسوی بجنوردی، اون از دخالتهاش در سیاست علی رغم منع امام از این کار  و .... 

  

و اما یکی از ارزنده ترین مدیریتهای سیدحسن، اداره حرم امام می باشد. 

 

کسانی که از سال 68 حرم امام را دیده اندد میدانند که ساختمان اصلی حرم که ضریح در آن قرار دارد همانیست که برای چهلم امام آماده شد و بعد از آن تغییری تا به امروز نکرده، همان ساختمان بی روح، همان سقفی که با داربست کار شده، همان دیوار گالوانیزه آبی رنگی که سمت خانمها زده شده ..... 

 

تنها تغییر، ایجاد ساختمانهای بی روح دیگری در اطراف حرم است. 

  

معماری ایرانی از قبل از اسلام بطور عام و بعد از اسلام بطور خاص، معماری توأم با نیازهای روحی انسان بوده و در این راستا عناصری چون گنبد و مناره و طاق و قوس و ایوان اجرای حالتهای روحی و نیایشی را بر عهده داشتند. 

 

به گفته مرحوم استاد محمدکریم پیرنیا؛ پدر معماری ایرانی : معماری ایرانی به ارتفاع ارج چندانی نمی نهد تا انسان را به درون خود بخواند برعکس معماری غربی که به ارتفاع می رود و آسمان را یکباره در نظر دارد. طبق نظر استاد پیرنیا که تقریبا تمامی متخصصین هنر اسلامی اعم از متخصصین غربی و شرقی از جمله دکتر سیدحسین نصر نیز بدان معترفند؛ در معماری ایرانی وقتی ارتفاع کم میشود توجه انسان به درون خود بیشتر میشود که این همان مرحله خودشناسی است که مقدم بر خداشناسی است. اگر در معماری مساجد ایرانی دقت کنیم آنچه بی اهمیت است ارتفاع است، طاقهای جناقی از  بلندی می کاهند و نمازگزار را هرچه بیشتر به درون میبرند اما در معماری کلیساها ارتفاع بر هر خصلتی مقدم است اما آیا بدون درون می توان به اوج رسید؟ حالا اینهمه بلندی و ارتفاع و حجمهای درشت در این مکان چه معنایی را می رساند؟ 

معماری حرم امام، نشان چندانی از معماری اصیل و روحبخش ایرانی ندارد. بلندی بی معنای آن از صفای مکان کاسته است. ایجاد هرم هایی نمادین که خاص مکتب ماسونی است بر بام حرم عجیب می نماید. 

طاق و قوس و ایوان و  مقرنس و گنبد بر پایه چهارگوش و پلان چلیپایی که از دیرباز در معماری قبل از اسلام اجرا میشده و بعد از اسلام زیباتربن تجلی آن در مساجد دیده شده است در این مکان وجود ندارد. اینها تجمل نیست و به گفته استاد پیرنیا در عین عنصر زیبایی، کارکرد فنی دارند. زیباترین اماکن مقدس و مساجد ایرانی این عناصر را دارند همانند مسجد امام اصفهان یا مسجد جمعه اصفهان و حتی ساده ترین مساجد و امام زادگان. مناره های غول پیکری که از زمین رسته اند!!!  در ساختمانهای اطراف حرم، آرامشی القا نمی کند.  

 

تنها حسن معماری حرم، نمایان بودن گنبد و مناره های آن از فاصله دور و در یک امتداد دیده شدن هر 4 مناره البته به لطف مغزهای سرشار از خلاقیت، آن گنبد و مناره های طلایی زیبا را هم تغییر داده و نقره ای کرده اند به تازگی!!!!

 

 

 

و اما بهداشت و تمیزی حرم ... حداقل انتظار می رفت در ایام دهه فجر، ضریح امام را غبارروبی می کردند اما ..... 

 

سعادتی دست می دهد و زیارت حرم به کرات نصیبم می شود اما تا کنون شیشه های ضریح را پاکیزه ندیده ام. ضریح آلومینیومی نیز چنان بر اثر تماس دست و گرد و غبار چرک شده که با تمیز کردن هم تمیز نخواهد شد و باید تعویض شود. 

تا کنون حس نکرده ام در این مکان عطر استفاده شود. بوی گند جوراب خوش آمدگوی زائران است. اینجا باید جلوی بینی را گرفت. حالا که زمستان است بهتر است امان از تابستان .... 

  

پرس و جو کردیم تحقیق کردیم ..... رفتیم پیش یک عده ...گفتند برو جماران اونجا بگو ما کاره ای نیستیم !!!!  

 

 

چندین بار در حرم، جهانگردان غربی و زائرین شرقی را دیده ام و قسم میخورم که به شدت خجالت کشیده ام. 

اینجا کجاست؟ مرقد مرد بزرگی که دنیا را تکان داد؟  

مرقد مردی که دنیا در راز عشق ایرانیان به او درمانده و کنفرانسهای متعدد روانشناسی گذاشته اند و به نتیجه نرسیدند؟  

مرقد مردی که مقامش ار بسیاری از پیامبران الهی هم بالاتر است؟  

آیا اینجا مرقد خمینی کبیر است که اسلام در شرف نابودی را نجات داد؟ 

آینجا مرقد امام شهداست؟ او که یک کلامش، انرژی پیروزی در عملیات بود؟ 

اینجا مرقد روح خداست؟  

اینجا مرقد نایب امام زمان عج است؟

 

چرا انقدر غریب؟ کمتر از امام زادگان معمولی به آن رسیدگی می شود. ساخت و سازهای متعدد در اطراف حرم اما خود حرم رها شده.... 

 

آیا سزاوار است مرقد روح خدا خمینی کبیر معطر نباشد؟! پارچه روی بام ضریح لکه های سفید بزرگ دارد....ستونهای قطور و غول پیکر درون سالن احساس خشنی را القا میکند.....  

 

در هر لحظه قدم برداشتن بوی جوراب آزار دهنده است بخصوص در تابستان... خبری از بوی عطر و هواکشهای مخصوص چنین مکانهایی نیست.

 

وقتی زائرین و جهانگردان اینجا را ببینند و این بوها را استشمام  کنند چه خواهند گفت؟ که ایرانی ها مرقد یگانه مرد جهان را اینگونه نگه می دارند؟ بعد از 22 سال هنوز این ساختمان نیمه کاره است ....!!! 

 

من که خجالت می کشم از امام و بعد هم از غیرایرانی ها .... 

 

فقط می گویم مرحبا سیدحسن چه مدیریتی و چه دغدغه ای .... وقتی گوشت به دهن موسوی بجنوردی باشه و بقیه شخصیتهایی که  همگی با ولایت حضرت ماه،خامنه ای کبیر مشکل دارند ....باید هم یادت بره که امام و حرم و رسیدگی و دنیا و ..... 

 

بیا و این متولی بودن امورات امام، حداقل امور حرم رو تحویل بده تا چندنفر دلسوز آبروداری کنن.  

آخه می ترسم با این درایت و تجربه ای که در مدیریت داری مورد توجه ژاپنی ها که خدای مدیریتند قرار بگیری و احیاناً جهت آموزش اونها وطن رو ترک کنی و اونوقت ما چه کنیم به جهت از دست دادن مغز متفکر مدیریت!!!!!!!!! 

 

راستی یادته رفته بودی لبنان تا سیدحسن نصرالله رو مجاب کنی که از موسوی ملعون حمایت کنه؟ چه مغز طلایی داری تو ...!               نواده روح الله / سیدحسن نصرالله  

  

 

 

 

لطفاً جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

 

و ما ادریک سه راه شهادت..... ؟

 

و ما ادریک سه راه شهادت.........؟ 

 

 

حمید داوودآبادی تعریف میکند:     

 

اولین روزهای بهمن 1365، عملیات کربلای پنج، شلمچه - سه راه مرگ   


1-بر خلاف شب و روز اول، آتش دشمن خیلی سنگین شده بود و این برای امثال من که گول آرامش لحظات اولیه‌ ورود را خورده بودیم،شوکه‌کننده بود. یک آمبولانس تویوتا، مجروح‌های پست امداد را سوار کرد تا به عقب منتقل کند. ماشین پر بود؛ اصلا جای خالی نداشت. مجروح‌ها پس از خداحافظی، در ماشین جای گرفتند. «قاسم گودرزی» که یک پایش را چند ماه قبل در عملیات از دست داده بود و  مصنوعی بود، پای دیگرش هم ترکش خورده بود. شیشه‌ عقب آمبولانس شکسته بود. او به‌زور از آن‌جا سوار شد و روی همان لبهی پنجره نشست. در حالی که می‌خندید، دستش را به طرف ما تکان داد و گفت: خداحافظ بچه‌ها ... ما رفتیم تهرون ... 


هنوز آمبولانس چند متری از پست امداد دور نشده و حرف قاسم تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباورمان، گلوله‌ای مستقیم را دیدیم که از سمت چپ، از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از در عقب پشت راننده وارد شد. در حالی که وحشیانه از طرف دیگر خارج می‌شد، بدن‌های تکه‌تکه را که بعضی در حال سوختن بودند، هرکدام به طرفی پرتاب کرد. 

صحنه‌ی رقت‌انگیزی بود. با منهدم شدن آمبولانس و در پی آن آتش گرفتنش، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده‌ی آمبولانس و پسرخاله‌اش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند و توانستند خود را به پست امداد برسانند. اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره‌ی 60 آن‌جا را زیر آتش گرفت تا کسی نتواند جلو برود. 


یک آن از همان فاصله‌ی چهل-پنجاه متری، متوجه تکان‌خوردن‌های مشکوک شدم. با خودم گفتم امکان دارد کسی از آنها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد. بی‌خیال خمپاره‌های افسارگسیخته شدم و با ذکر وجعلنا به طرف آمبولانس دویدم.کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم. سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هر که را زنده است، پیدا کنم. تنهای تنها، کنار آمبولانسی که می‌سوخت، دراز کشیده بودم، ولی هیچ ندیدم جز تکه‌های بدن که در حال جان دادن بودند؛ دستها، پاها و سرهایی که به اطراف پاشیده بودند. آن‌چه از دور دیده بودم چیزی نبود جز تکان‌های غیر ارادی دست و پاهای قطع‌شده‌ شهدایی که بدن‌شان متلاشی بود.   

 

2- یک دستگاه نفربر پی.ام.پی که جهت آوردن مهمات به جلوترین حد ممکن آمده بود، دقایقی کنار پست امداد توقف کرد تا مجروح‌ها را سوار کنیم. مجروح‌های بد حال را که غالبا دست و پا قطع بودند، سوار آن کردیم. راننده مدام می‌گفت: زود باشین ... فرصت نیست ... الانه که تانکهای عراقی بزنند. ولی ما بدون توجه به حرف او، تا آن‌جا که جا داشت مجروح‌ها را سوار کردیم حتی آنها را به هم فشار می‌دادیم تا تعداد بیشتری جا شوند. ناله‌ی بیشتر آنها بلند شد ولی کاری نمی‌شد کرد. معلوم نبود کی وسیله‌ی دیگری برای بردن مجروح‌ها بیاید. خوب که مطمئن شدیم دیگر جایی برای کسی نیست، به‌زور در نفربر را بستیم و از بیرون قفل کردیم. باقی مجروح‌ها به داخل پست امداد رفتند تا همچنان منتظر آمدن آمبولانس بمانند.
 

نفربر راه افتاد. هر چه سلام و صلوات که به ذهن‌مان رسید، نذر کردیم تا سالم از سه‌راه مرگ رد شود. همین که به سه‌راه رسید تانکی که همچون گرگی گرسنه در کمین نشسته بود، از سمت چپ به طرفش شلیک کرد.   

 

در مقابل چشمان وحشت‌زده و مبهوت ما، گلوله‌ مستقیم تانک به پهلوی نفربر خورد، آن را جر داد و با ورود به داخل آن، در جا منفجر شد و نفربر را به کنار خاکریز پرتاب کرد. به دنبال آن، باران خمپاره و توپ بود که باریدن گرفت. به هیچ وجه نمی‌شد کاری کرد. در نفربر از بیرون قفل شده بود و مجروح‌ها که لای همدیگر فشرده بودند، میان آتش می‌سوختند. صدای دل‌خراش جیغ که از حلقوم آنها به هوا برمی‌خاست، تنم را به لرزه انداخت. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جیغ مرد این‌گونه سوزاننده باشد.  

 

به زمین و زمان فحش می‌دادم و بیشتر به خودم که هر چه راننده گفت: بسه دیگه جا نداره، به حرفش گوش ندادم و تعداد بیشتری را سوار آن ارابه آتشین مرگ کردم. حالا خودم را روی سینه‌ سرد خاکریز ول کرده بودم و همچون کودکان مادرمرده، زار بزنم و هق‌هق بگریم. نه فقط من، همه‌ بچه‌ها همین احساس را داشتند. دود خاکستری و سیاه همراه با بوی گوشت سوخته، منطقه را پر کرد. آفتاب خیلی زودتر داشت غروب می‌کرد و هوا تاریک می‌شد! قاطی کردم. هذیان می‌گفتم. کنترلم دست خودم نبود. اصلا نمی‌فهمیدم کجا هستم و چه می‌کنم. فقط به صدای جیغ آنها گوش می‌کردم که جلوی چشمانم داشتند می‌سوختند و من فقط تماشاچی بودم. 


رو کردم به آسمان. به هر کجا که احساس می‌کردم خدا آن‌جا نشسته و شاهد این اتفاقات است. از ته دل فریاد زدم. چشمانم را بستم، دهانم را باز کردم و ... کفر گفتم. عربده زدم و با های های گریه، گفتم: خدایا ... اگه من رو شهیدم کنی، خیلی نامردی. اون دنیا آبروت رو جلوی شهدا می‌برم. می‌گم که من نمی‌خواستم شهید بشم و این به‌زور من رو شهید کرد ... خدایا، بذار من بمونم، برم توی این تهران خراب‌شده، یه ورق کاغذ بهم بده تا توی اون بگم توی سه‌راه مرگ شلمچه چی گذشت

  

 

شب که شد، نفربر هم از سوختن خسته شد و از نفس افتاد! یعنی دیگر چیزی برای سوختن نداشت. در آن را که باز کردند، یک مشت پودر استخوان سوخته کف آن جمع شده بود. معلوم نبود که چند نفر بودند و کی بودند ... هیچی. 

  

 

 منبع: http://davodabadi.persianblog.ir/post/481/ 

 

  

  

 

همسنگر بسیجی نوشت: 

 

و ماادریک سه راه شهادت؟  

 

همسنگر بسیجی انقدر از وجود خودش خجالت میکشه که دیگه دعای شهادت نخواهد کرد چون عمیقاً دریافت که این دعا برای او و امثال او لقلقه زبانه. و ماادریک سه راه شهادت؟   

کار هر مرد نیست خرمن کوفتن / گاو نر میخواهد و مرد کهن ...  

شهید همت گفت کربلا رفتن خون میخواهد. شهید آوینی گفت آنان را که می ترسند از کربلا می رانند.   

حالا همسنگر بسیجی میدونه که کربلا سوختن میخواد. می تونی تو لهیب آتیش بسوزی؟ آره ؟ جیگرشو داری؟ میتونی بری جایی که زنده زنده سرتو ببرن؟ تیکه تیکه گوشتهای تنتو جدا کنن؟ آب داغ بریزن رو گوشتهای تنت که آب بشه و بریزه ؟ میتونی بری جایی که اسیر شی و بندازنت تو دیگ آب جوش؟ دروغ نگو! ادعا نکن! نمیری. نمی تونی. 

 

شهید پیچک میگه اونی میتونه از سیم خار دار دشمن، شب عملیات رد بشه که گیر سیم خاردار نفسش نباشه. 

اونا که اینها رو می دیدن و میرفتن، جهاداکبرشون تکمیل بود و تکلیفشونو با نفسشون روشن کرده بودن.....  

اما امان از نفس ... که ....   

درجات شهدا متفاوته ..اونی که میسوزه یا غرق میشه فرق داره با اونی که ساده تر شهید میشه ...البته هرکه در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند.    

 

و ماادریک سه راه شهادت؟ 

شعار ندم ... کار من نیست... شعار ندم ... 

شهادت مفت نیست ... مفت نیست ... مفت نیست... 

جهاد اکبر میخواد ... سوختن میخواد ... 

مفت نیست با شهدای کربلا محشور شدن   

مفت نیست ...   

 

 

دلم میخواهد نوشت: 

 

یه شلمچه فریاد در خلوت و سکوت غروب سه راه شهادت شلمچه : ماادریک سه راه شهادت ......... یا مهدی زهرا

 

یه شلمچه فریاد در خلوت و سکوت غروب سه راه شهادت شلمچه : خدایا بر سربازان خمینی چه گذشت.... یاحسین 

 

عمری عطا کن خدایا برای این فریاد در سه راه شهادت........ 

 

یاحسین 

  

  

لطفاً جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





 

  

 

این شهید خوش تیپ کیه؟!

 

       بسم رب الشهدا   

       

 شهید خوش تیپ !  

 

 

 این شهید خوش پوش یا بهتر بگیم شیک پوش کیه؟ 

 

کسی که گفت روی سنگ مزارم بنویسید اینجا مدفن کسی است که آرزو  داشت اسرائیل را نابود کند.   

   

 

 این شهید خوش تیپ کیه؟ 

 

کسی که حضرت آقا همیشه پیگیر و جویای احوالش بود. 

 

  

 

این شهید شیک پوش کیه؟ 

 

کسی که وقتی به آقا خبر دادند انفجاری در فلان مقر سپاه رخ داده، آقا بلافاصله فرمودند حال آقای تهرانی مقدم چطور است؟ 

 

 

  

این شهید شیک پوش کیه؟ شهید حسن تهرانی مقدم 

 

اینهم لباس زیبای پاسداری از دین و آب و خاک  

  

  

 

 

 

قابل توجه اونهایی که فکر میکنند شهدا تارک دنیا بودند...  

 

 

یاحسین  

  

 

 

  

لطفاْ جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 





  

 

 

 

 

بابا مصطفای علیرضا رفت پیش خدا...

 

یا رسول الله، یا امام حسن مجتبی، یا امام رضا 

  

 

 

مهربان ترین بابای دنیا، بابای مصطفای من کجاست؟ 

  

 

 

بابا مصطفی رفت پیش خدا ........... 

 

علیرضا، بابا مصطفی رفت پیش خدا، خوش به حالش  

 

  

بابای همه ماست خامنه ای .......... 

----------------

 
امشب از داغی دوباره چشم تهران روشن است
یوسفی رفته است، آری وضع کنعان، روشن است

گرچه در بزم حماسه، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله ها، تکلیف باران، روشن است

باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن، با نورایمان روشن است

کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان، روشن است

مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان، روشن است

  

 میلاد عرفان پور

 

  

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید